بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با خانوادههای شهدا، ای
چهارشنبه 86 تیر 20بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با خانوادههای شهدا، ایثارگران و جانبازان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
براى من افتخار و شرف است که در جمع خانوادههاى معظم شهیدان و بازماندگان افرادى که برترین عناصر انسانى زمان ما بودند و در جمع جانبازان عزیز که شهیدان زندهى دوران ما هستند، حضور پیدا کنم.
خانوادهى شهیدان و ایثارگران از نظر تأثیر و ارزش رفتار و حرکت، فقط با خود شهدا قابل مقایسه هستند؛ با هیچ قشر دیگرى در انقلاب، این مجموعه قابل مقایسه نیستند. ارزش آن مادران و پدران، آن همسران و فرزندان و بازماندگان که حرمت خون شهیدشان را حفظ کردند و خودشان با صبرشان، با گذشتشان مظهر دیگرى شدند از فداکارى در پیشبرد اهداف انقلاب، این است که یکى از مؤثرترین و نقشآفرینترین عناصر کشورند. نمیخواهیم تعارف کنیم یا خوشامد بگوئیم؛ میخواهیم حقیقت مطلب آنچنان که هست، روشن شود.
یک ملت با آرمانهاى بلند و اهداف مقدس و والا در مقابل جبههى وسیع دشمنىهاى کینهتوزانه، براى رسیدن به این هدفها و آرمان چه کار باید بکند؟ جز همت، جز عزم راسخ، جز ورود در میدانهاى خطر، جز خطرپذیرى و آمادگى براى رویاروئى با حوادث، کار دیگرى میتواند بکند؟ و ملت ما این کار را کرد. ملت ما به دنبال آرمانها و هدفهاى والاى انقلاب اسلامى در مواجههى با دنیاى نکبتبار کفر و استکبار و کینتوزىهاى قدرتهاى سلطهطلب شرق و غرب حرکت کرد و عزم راسخ نشان داد. مظهر این عزم راسخ در یک دورهى طولانى، همان جوانانى بودند که به تعبیر توصیف کنندهى شهدا کربلا «لبسوا القلوب على الدّروع کأنّهم یتهافتون الى ذهاب الأنفس»؛ دلها را بر روى زرهها پوشیدند و به استقبال خطر رفتند؛ عاشقانه وارد میدان شدند و جان گرامى و عزیزشان در مقابل آن آرمانها در نظرشان کوچک شد. با چنین عزمى، با چنین اقتدار معنوى و روحىاى رفتند و در میدانها ایستادند. مقاومت آنها توانست زانوى جبههى متحد کفر و استکبار را خم کند، او را از پا در آورد و از میدان خارج کند. این کار را جوانهاى ما کردند.
اگر ما در زمینههاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، آبادى کشور، عزت ملت هر پیشرفتى در طول این بیست و هفت سال کردیم، مرهون فداکارى آن کسانى است که در بحرانىترین روزها و سختترین آزمونها سینههایشان را سپر کردند و رفتند در مقابل خطر ایستادند؛ هوشیارانه و صبورانه مقاومت کردند و جنگیدند. «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر». برترینهاشان آن کسانى بودند که به شهادت رسیدند. شهداى زندهى ما، این جانبازان عزیز هم در حقیقت شهیدند، اینها برترینهایند. این بود که ملت ایران را به صورت یک نیروى شکستناپذیر در آورد؛ این است که در تحلیلهاى امروزِ دنیا، آنجائى که صحبت از تعرض و تجاوز و اهانت به ملت ایران است، عقلاى قوم میگویند با ملت ایران شوخى و سرسختى نکنید. این اقتدار معنوى را همین جوانها براى ما به وجود آوردند و این شد یک ذخیره براى این ملت. خون شهیدان ما هدر نرفت؛ خدا را سپاس میگوئیم.
شهداى ما، هر قطره خونشان توانست اکسیرى بشود براى تبدیل عنصرهاى پَست و نخالهى وجود ما به عنصرهاى والا و باشرف. شهدا خودشان متحول شدند و در ارواح جوانان ما و مردم ما تحول آفریدند. جوانهاى امروز نه امام را که مظهر قداست و شرف و نمونهى برترین اولیا بعد از معصومین بود، دیدهاند، نه دوران جنگ را تجربه کردهاند، نه سختیهاى دورانهاى قبل از انقلاب را دیدهاند؛ اما همین جوانهاى امروز با روحیهى آماده و قوى، با ذهن روشن و عزم راسخ ایستادهاند. این بر اثر چیست؟ این همان تزریق خون است که شهیدان ما به این انقلاب انجام دادند؛ شهیدان ما را زنده کردند. این، یک ذخیره است. این ذخیره را ملت ایران باید حفظ کند.
به خانوادهى شهدا میخواهیم بپردازیم. من عرضم این است که پدران شهدا، مادران شهدا، همسران صبور شهدا، فرزندان شهدا در این افتخارات پشت سر شهدا قرار دارند. اگر خانوادههاى شهدا این صبورى را نمیداشتند، این تکریم به شهادت عزیزان خود برایشان اینقدر بااهمیت نبود، قدر شهادت در جامعهى ما مىشکست. شهدا خودشان گوهر گرانبهائى شدند و درخشیدند و خانوادههاى شهدا با رفتار خود، با ایمان خود، با صبورى خود، این گوهر درخشنده را در معرض دید همه قرار دادند.
لازم است از همسران جانبازان هم صمیمانه تشکر کنم؛ خانوادههاشان، همسرانشان، که این شهیدان زنده را مثل جان گرامى رعایت کردند و حفظ کردند.
دو سه نکته عرض کنیم: یکى این است که یاد شهیدان نباید در جامعهى ما از ذهنیتها خارج شود. شهیدان را باید زنده نگه داشت. یاد شهیدان را باید گرامى بدارید و زنده نگه دارید؛ در همهى استانهاى کشور این معنا وجود دارد. بیست و سه هزار شهید استان خراسان بزرگ - شامل سه استان کنونى - یکى از برجستهترین و بزرگترین رقمهاى افتخارآفرین است. نگذارید غبارهاى فراموشى - که عمداً گاهى این غبارها را میخواهند بر روى این خاطرههاى گرامى بپاشند و قرار بدهند - روى این خاطرههاى گرامى را بگیرد؛ زنده نگه دارید. مسئولان هم بایستى این کار را بکنند؛ مسئولان بنیاد شهید هم موظفند؛ مسئولان دستگاههاى دیگر دولتى و عمومى هم وظیفه دارند. خود خانوادهها هم در محیطهائى که شعاع نفوذ و سلطهى آنهاست، این کار را انجام بدهند. از نام شهید و از افتخار به شهید هرگز غفلت نکنید. تبلیغات عنادآمیز دشمنان سعى کردهاند که ارزشهاى شهید را بتدریج کم کنند و در مواردى به ضد ارزش تبدیل کنند! این در کشور ما اتفاق افتاد؛ این سعى انجام گرفت؛ البته خنثى شد. اما عدهاى این قدر وقاحت ورزیدند که نام شهدا و اصل شهادت را زیر سئوال ببرند. شما ببینید توطئههاى دشمن تا کجا از لحاظ فرهنگى و سیاسى نفوذ میکند و چقدر من و شما باید هشیار باشیم که جلو این توطئهها را بگیریم. معیار اسلامى، «شهید» را از زمرهى مردم معمولى بیرون مىبَرد و در کنار اولیا و صدیقین قرار میدهد؛ آن یک نگاه والائى است که به عقل ما هم درست نمىگنجد. حتّى با نگاههاى مادى معمولى، شهید آن کسى است که جان خود را براى نجات شرف و استقلال ملتش فدا کرده. هیچ وجدان و شرفى، هیچ دل بیدار و غیر بیمارى میتواند این را انکار کند؟ در کشور ما، در ایران اسلامىِ ما در یک برههاى از زمان سعى کردند این را انکار کنند. فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانى بودند که نه در راه تهاجم به یک کشور بیگانه و به یک همسایه، در راه مقابلهى با تهاجم یک دشمن، در راه حفظ میهن، حفظ استقلال، حفظ شرف ملى ایستادگى کردند. آن کسانى که در زمان حکومت شریر بعثى، به ایران حمله کردند و میخواستند ایران یا لااقل قسمتى از ایران را مثل وضع فعلى عراق بکنند که اشغالگر بیاید داخل خانه و محلهى زندگى مردم و امکان تنفس را از پیر و جوان و مرد و زن بگیرد؛ به آنها اهانت کند، آنها را تحقیر کند، پا روى گردن آنها بگذارد؛ این کار را میخواستد با ملت ما بکنند. ببینید امروز اشغالگران در عراق چه کار میکنند! جلو جوانِ غیور عرب، مرد بیگانه همسر و خواهر او را بازرسى بدنى میکند! به یک مرد غیور از دیدن چنین منظرهاى چه میگذرد؟ یک جوان غیرتمند عرب را در مقابل همسرش، در مقابل فرزندانش روى زمین میخوابانند، لگد روى پشت و روى سرش میگذارند. به یک خانوادهى عزتمند و با شرف چه میگذرد در یک چنین وضعى؟ اینها میخواستند این کار را با ملت ایران بکنند. صدام و حزب بعث و پشتیبانان امریکائى و شوروى و اروپائىِ او قصد داشتند با ملت ایران چنین معاملهاى بکنند. و این جوان رزمندهى ما نگذاشت. کدام افتخار از این بالاتر؟ جوان رزمندهى ما رفت مثل کوه در مقابل تجاوز دشمن ایستاد. چه افتخارى با این افتخار برابرى میکند؟ شما دختر همین جوانى، پسر همین جوانى، همسر همین جوان بودى، پدر مادر همین جوان هستى؛ افتخار کن. این یک مطلب، که یاد شهدا، افتخارات شهدا، عزت شهدا را همه باید نصبالعین خودشان قرار بدهند؛ نگذارید فراموش بشود. شما غفلت کنید، نیروهاى انقلاب غفلت کنند، نیروهاى مؤمن غفلت کنند، نفوذىهاى دشمن از آن طرف وارد میشوند و چیزى هم طلبگار میشوند. «فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحّة على الخیر اولئک لم یؤمنوا فاحبط اللَّه اعمالهم»؛ وقتى که روز خطر است، در لانهها خزیدند و نفسشان در نیامد. وقتى خطر برطرف شد؛ مردان خطرپذیر در مقابل خطر سینه سپر کردند و خطر را برطرف کردند، اینها از لانههاشان بیرون مىآیند؛ زبانهاى دراز، زبانهاى تیز، طلبگار هم میشوند! مگذارید دشمنان انقلاب، دشمنان امام، دشمنان خط جهاد، دشمنان خط ایمان باللَّه، طلبگار بشوند.
من تشکر میکنم از کسانى که یادوارههاى شهدا، کنگرههاى بزرگداشت شهدا را با محتواها و مضمونهاى قوى و عالى در سراسر کشور برگزار کردند و همچنین از آن کسانى که یاد و خاطرهى شهیدان را در کتابها تدوین و پخش کردند. بنده خودم از این کتابها هر چه دستم برسد میخوانم و بهرهمند میشوم؛ حقیقتاً بهرهمند میشوم. انسان لذت مىبرد؛ از لحاظ روحى ابتهاج پیدا میکند وقتى این شرح حالها را میخواند. نگذارید این خط متوقف بشود.
نکتهى دوم این است که خود خانوادهى شهدا؛ جوانهاى شهدا؛ پسرهاشان، دخترهاشان بایستى پاسداران حقیقى ارزشهاى شهید باشند. امروز بحمداللَّه بسیارى از فرزندان شهیدان و جانبازان ما در دانشگاهها، در رتبههاى علمى یا فارغ التحصیل شدند یا در شرف فارغ التحصیلى هستند؛ مبادا امواج گوناگون، اینها را از آن ریشهى باارزشى که دارند، غافل کند. ریشهى آنها همان شهادت است. فرزندان جانباز افتخار کنند به پدران جانبازشان که با جوانىِ در عین سلامت و تندرستىجسمى به میدان جنگ رفتند و براى خاطر خدا سلامتشان را براى همهى عمر - یا چشمش را، یا گوشش را، یا دستش را، یا نخاعش را - از دست دادهاند. این، افتخار دارد. این حرکت عظیم، بزرگترین افتخار است. فرزندان این عزیزان، همسرانشان و خانوادههاشان به وجود اینها افتخار کنند. خود شما پاسدارى کنید؛ نبادا بگذارید کسانى با تبلیغاتشان، با وسوسههاشان این روحیه را بشکنند. من گاهى در ملاقات با خانوادههاى عزیز شهدا، از اینها میشنوم که از برخى از اظهاراتى که گاهى کسى گوشهکنار میکند، گلهمندند. تحت تأثیر این حرفها قرار نگیرید. حقیقت را که نمیشود پوشاند؛ این حقیقت درخشان که عزیز شما توانسته است کشورش را، استقلالش را، عزت و حرمت ملى را حفظ کند. این نکته مربوط به خانوادههاى شهدا و خانوادههاى جانبازان است.
نکتهى سوم در مورد بنیاد شهید است. بنیاد شهید بایستى همهى توان و نیرو و نشاط و امکانات را در خدمت رفاه مادى و معنوى و اخلاقىِ خانوادهى شهدا قرار بدهد. این، اصل است. این اصل باید در همهجا مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مشهد و خراسان و هم در نقاط دیگر.
و آخرین نکته این است که داعیهى ما در دنیاى امروز، داعیهى کوچکى نیست؛ داعیهى بزرگى است. نمیتواند تبلیغات خارجى تو سر جنس ما بزند. ما میدانیم چه میخواهیم و چه داریم؛ ارزشش را میدانیم. داعیهى ما آنچنان داعیهاى است که امروز در دنیاى اسلام، در هر کشورى از کشورهاى اسلامى - چه در آفریقا، چه در آسیا - و در هر نقطهاى این داعیهها و این شعارها مطرح بشود، اکثریت قاطع مردم با آن همراهى خواهند کرد؛ براى آن شعار خواهند داد و اظهار ارادت و عشق خواهند کرد. این، داعیهى ماست؛ یعنى داعیهاى است که حرف دل همهى ملتهاى مسلمان است. شما استقبالى را که مسلمانها در کشورهاى مسلمان از رئیسجمهور کنونىِ ما و در دورانهاى قبل از رؤساى جمهور ما - که آنها را مظهر نظام اسلامى میدانستند - کردهاند، ببینید. این دیگر عرب و عجم ندارد؛ اینجا آسیائى و آفریقائى ندارد. وقتى کسى که مظهر ایران اسلامى است و در آن کشورها حاضر میشود، دلها، نه به صورت تشریفات، نه ظاهرسازى، به استقبال او میروند و براى او شعار میدهند؛ اگر دولتها و پلیسهاى آنها و دستگاههاى امنیتى آنها جلوشان را نگیرند. داعیهى ما چنین داعیهاى است و این داعیه در همهى دنیاى اسلام طرفدار حداکثرى دارد. من میگویم دنیاى اسلام، اما دائره از این وسیعتر است؛ در غیر دنیاى اسلام، مردمى که با کارى که جمهورى اسلامى دارد میکند و کرده است، آشنا هستند، آنها هم همین احساس را دارند؛ منتها آنجا آشنائىها کمتر است. تبلیغات ما، تبلیغات متناسب با عظمت کارمان نبوده؛ تبلیغاتمان ضعیف بوده است. هرجائى که میدانند، از این آرمان طرفدارى میکنند. این آرمان چیست؟ این آرمان «ضدیت با نظام سلطه» است.
ما میگوئیم دنیا را سلطهگران عالم تقسیم کردهاند به دو قسم: سلطهگر و سلطهپذیر. ما با این مخالفیم. سلطهگران غلط میکنند که بر دنیاى غیر کشور خودشان میخواهند سلطه پیدا کنند. و دولتهاى سلطهپذیر - که زورگوئى آن سلطهگران را قبول میکنند - بیجا میکنند که علىرغم میل ملتهاى خودشان تسلیم آن سلطهگرها میشوند؛ این حرف ماست. ما میگوئیم ملتها هویت خودشان را باید حفظ کنند؛ منافع خودشان را باید حفظ کنند؛ منابع طبیعىشان باید براى خودشان باشد؛ دیگران نباید به اینها زور بگویند؛ نباید سرزمین اینها را غصب کنند؛ نباید بر اینها سلطهى سیاسى و فرهنگى پیدا کنند؛ این حرفى است که همهى ملتها و بسیارى از دولتها این حرف را قبول دارند و از بن دندان این حرف را مىپذیرند. این داعیهى ماست. شعار در دنیا خیلى است؛ هنر ملت ایران این است که این شعار را در عمل محقق کرده؛ «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». روشنفکرهاى زیادى در دنیا همین حرفها را زدند؛ اما حرف بود. ملت ایران عمل کرد؛ ملت ایران ایستاد و همین ایستادگى بود که برکت کرد و صدق دعاى ملت ایران را براى ملتهاى دیگر ثابت کرد و اینطور ملتهاى دیگر علاقهمند به ملت ایران شدند. این داعیهى ماست. این داعیهاى است که کسى در کشور ما بتواند از او دست بردارد؟! جرأت کند از مردم ملاحظه نکند و بتواند بر خلاف این داعیه حرکت کند؟! آن مجموعهاى، آن حزبى، آن گروهى، آن جناحى، آن جریانى که بخواهد برخلاف این رفتار کند، مردم توى دهن آن جریان میزنند.
رحمت و فیض الهى را براى ارواح طیبهى شهداى عزیزمان مسئلت میکنم. عافیت و سلامت را براى جانبازان عزیزمان از خداوند متعال مسئلت میکنم. صبورى و تحمل را براى خانوادههاى عزیز شهدا، خانوادههاى جانبازان، فرزندان آنها، همسران آنها، پدر و مادرهاى آنها مسئلت میکنم.
پروردگارا! ما را در این راه ثابت قدم بدار. پروردگارا! رفتار ما، گفتار ما، نیتهاى ما را مورد رضاى ولیّت قرار بده؛ ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! روح امام را از ما راضى کن؛ روح شهدا را از ما راضى کن؛ مرگ ما را جز به شهادت در را خودت قرار مده.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه
دیدار با استادان دانشگاههاى استان خراسان در دانشگاه فردوسى مشهد
چهارشنبه 86 تیر 20دیدار با استادان دانشگاههاى استان خراسان در دانشگاه فردوسى مشهد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این جلسه، به جهات متعددى یکى از شیرینترین و جذابترین جلسات براى بنده است. اولاً به جهت حضور مجموعهى عالمان و دانشمندان این شهر و استانى که از دیرباز به علمپرورى و عالمپرورى و محققپرورى معروف بوده است؛ ثانیاً به خاطر سوابق خاطرهانگیزى که بنده با این مجموعهى دانشگاهى دارم - با بعضى از عزیزانى که در این جلسه حضور دارند، دوستىها و رفاقتهاى نزدیک و همکارىهاى بسیار صمیمانه؛ با آقاى دکتر فرهودى همزندانى؛ و با مجموعههایى از جمع علمى این دانشگاه، جلسات فراوان و دیدارهاى پرهیجان در دورانهاى دشوار داشتهایم - براى من خاطرههاى زیادى را زنده مىکند؛ ثالثاً از این جهت که مشاهده مىکنم جوانان ما در عرصهى علم پیشرفتهایى کردهاند که امروز دانشگاه ما به برکت استادىِ آن جوانان، مىتواند پرچم افتخار را بر دوش بگیرد. خیلى از دانشجویان و جوانانى که در آن دوران اختناق و تاریکى و فشار، در لابلاى مشکلات فراوان درس مىخواندند، امروز بحمداللَّه جزو اساتید، جزو پرچمداران علم، جزو نوآوران عرصهى علم محسوب مىشوند؛ بعضىشان در همین جمع شما هستند، بعضىشان هم در تهران و جاهاى دیگر هستند. این هم بخش دیگرى است که براى من این اجتماع را گرامى و عزیز مىکند.
بیاناتى که فرمودند، به نظرم بیانات مفید و باارزشى بود. چند جمله دربارهى بیانات این دوستان عرض بکنم. در باب بودجهى تحقیقات، حق با شماست. آنچه که ما در زمینهى بودجهى تحقیقات نیاز داریم، با آنچه که امروز بودجهى تحقیقات ما در مجموعهى بودجهى کشور است، فاصلهى زیادى دارد. من هم سفارش کردهام، تأکید کردهام و غیر از جلسات عمومى، در دیدارهاى خصوصى هم به مسئولین گفتهام که باید این را دنبال کنند؛ آقاى دکتر زاهدى - وزیر محترم - اینجا هستند؛ حتماً این را در دولت دنبال کنند و به یک جایى برسانند. امروز مسألهى تحقیقات براى ما یک مسألهى تجملاتى نیست، یک مسألهى حیاتى است. من نمىدانم همهى تصمیمگیران چقدر به عمق این حرف واقفند، اما من از بُن دندان اعتقادم این است که امروز یکى از دو، سه کار اصلى و اساسى ما براى حفظ هویتمان، موجودیتمان، استقلالمان و آیندهمان، مسألهى تحقیق علمى است؛ بدون شک و تردید. باید این را خیلى جدى بگیرند؛ این از بسیارى از کارهاى ما مهمتر است؛ ولو ظاهر زودبازدهاى ندارد و به چشم نمىآید، اما خیلى مهم است.
در زمینهى مسألهى اسلامى کردن دانشگاهها اعتقاد من این است که هرچه ما در این زمینه کار بکنیم، زیاد نیست. آن چیزى که من در مورد دانشگاهها و اسلامى کردن دانشگاهها یک وقتى عرض کردم، این است که توقع ما از دانشگاه کشور و مرکز علم کشور این است که اگر یک جوان کماعتقادِ لاابالى وارد دانشگاه شد، در حالى از دانشگاه بیرون بیاید که عمیقاً متدین و داراى تعهد دینى و اخلاق دینى است؛ توقع ما از دانشگاه این است؛ مثل حوزهى علمیه. حالا اگر بنیان دانشگاه را از اول در کشور ما کسانى گذاشتند و جورى گذاشتند که گوئى باید دانشگاه غیر دینى یا حتى ضد دینى باشد، این مطلب دیگرى است؛ اما واقع قضیه این نیست. علم همراه است با دین؛ هر کسى صادقانه با دانش برخورد کند، ایمان دینى در او رشد پیدا مىکند؛ همچنانى که دانش، همدوش است با فضائل اخلاقى و با احساس تعهد؛ این طبیعتِ دانشگاه است. البته ما تصدیق مىکنیم - همانطورى که فرمودند - که اینگونه نشده.
اما حقیقت قضیه این است که امروز چهرهى دانشگاه ما، یک چهرهى اسلامى و دینى است. در چه دورانى ما این همه اساتید مؤمن، متعهد، علاقهمند، میهنپرست، دینپرست، خداپرست و صادق در دانشگاههایمان داشتهایم؟ اصلاً این همه استاد در دانشگاه داشتهایم؟ آن هم اساتیدى با این احساس تعهد. در کدام دوره از دورههاى دانشگاه کشور - در این شصت، هفتاد سال - در بین دانشجویان، این همه دانشجوى متعهد و علاقهمند به دین و پایبند به مبانى اخلاقى و ایمانىِ دین داشتهایم؟ در همین زمینه هم ما پیش رفتیم. البته بدیهى است با آن بیانى که قبلاً عرض کردم، ما به این قانع نیستیم؛ اما از آنچه که پیش آمده هم خدا را شاکریم و کفران نعمت نمىکنیم.
مسألهى نیاز تولید علم به گسترش تحقیق و تقابل و تنافى آن با انحصارات دولتى و حقوق انحصارى شرکتها، حرف کاملاً درستى است که آن را قبول داریم و امید ما این است که با اجراى سیاستهاى اصل 44 - که سال گذشته ابلاغ شد - این گره باز بشود. اساساً ورود در میدان تفسیر اصل 44 و توجه به ذیل اصل 44 و اهتمامى که در این زمینه شد و خود بنده وارد این میدان شدم، به خاطر چند نکته و از جمله همین نکته بود. البته این نگرانى هم که دوست قدیمىمان بیان کردند که اجراى غلط اصل 44 ممکن است به تکاثر و از قبیل آن بینجامد هم درست است. اگر آن چیزى که ما گفتیم و ما خواستیم و ما دنبال مىکنیم اجرا بشود، انشاءاللَّه نه آن افراط و نه آن تفریط اتفاق نخواهد افتاد. باید همانگونه که مقرر شده و گفته شده است انجام بگیرد و انشاءاللَّه به لطف الهى اینگونه خواهد شد. البته تذکراتى هم فرمودند که من یادداشت کردم و انشاءاللَّه آنها را دنبال مىکنم.
بعد از دیدار با شما، دیدارى با دانشجوها خواهم داشت و مفصلتر صحبت خواهم کرد. غرض من از این جلسه بیشتر این بود که حرفهاى اساتید را بشنوم، ولى آنچه که من در این جلسه به اختصار مىخواهم عرض بکنم، چند مسألهى کوتاه و مهم است.
یک مسأله این است که امروز، موضوع علم براى کشور ما یک موضوع حیاتى است؛ و علم هم به میزان زیادى به شما مجموعهى دانشگاهى متکى است. امروز دانشگاه باید احساس بکند که کشور در یک نقطهى عطفى قرار گرفته است که با دو گونه حرکتِ دانشگاه، دو مسیر متباین و متعارض از این نقطهى عطف بوجود خواهد آمد؛ اگر یک طور عمل کنیم به یک سمت خواهیم رفت، اگر به گونهى دیگرى عمل کنیم، به سمت دیگر و نقطهى مقابل آن خواهیم رفت؛ پس در یک چنین لحظهى حساسى قرار داریم. امروز مناسبات بینالمللى روى قدرت مىچرخد. مىبینید دیگر، قدرتها به اتکاء و استناد قدرتمندى خودشان، زور مىگویند و بىمنطق و بىاستدلال حرف مىزنند. جُرم خیلى از دولتهاى متوسط و دست پائین هم این است که زورگوئى آنها را به راحتى قبول مىکنند؛ لذا زورگوئى بر اساس قدرت، امر رائجى شده است. در همین قضیهى هستهاى، در مسألهى خاورمیانه، در قضایاى گوناگون سیاسى و در مسائل گوناگونى که داریم، وقتى با دولتها صحبت مىشود، مىگویند: چکار کنیم، امریکا مىگوید! یعنى این یک حجت قاطع است که چون امریکا داراى قدرت و زور است، دیگر چارهاى نیست. این قدرت - که امروز محور همهى تحرکات بینالمللى شده - متوقف است به علم؛ و لذا ثروت امریکا هم ناشى از علم است، توانائیهاى تبلیغاتىاش هم ناشى از علم است، موقعیت بینالمللىِ سیاسىاش هم ناشى از علم است. علم است که یک کشور را به یک اقتدارى مىرساند؛ علم، اینقدر براى کشورها مهم است.
روشن است که ما یک راه طى شدهى دویست سالهى دیگران را در ظرف بیست سال نمىخواهیم طى کنیم. مدعا این نیست که ما در ظرف ده سال، پانزده سال، خودمان را به سطح علمى کشورى که دویست سال است دارد تلاش علمى مىکند و از محصول دویست سال قبل از آنِ بقیهى کشورها هم استفاده کرده است، برسانیم. این مورد نظر نیست؛ بلکه مدعا این است که نباید وقت را تلف بکنیم. اگر ایران باید آیندهاى داشته باشد و اگر این ملت باید همین راه استقلال و عزت و عدم وابستگى را که در آن وارد شده ادامه بدهد، این امکان ندارد مگر با عالم شدن این ملت. باید عالم بشوند و علم در این کشور ترقى پیدا کند. علمِ وارداتى، علم - به معناى حقیقى کلمه - نیست؛ علمِ درونزا است که اقتدار مىبخشد. اینکه من مسألهى تولید علم و شکستن مرزهاى علم را مطرح کردم، به خاطر این است و باید آن را جدى بگیرید. حوزهها سهمى دارند در بخشى، دانشگاهها هم سهم عمدهاى دارند در بخش دیگرى. امروز اساتید و مدیران دانشگاه باید اینگونه به دانشگاه نگاه کنند.
هرگونه تدریسى که در یک کلاس، ناشى از بىحوصلگى، ناشى از کموقتى، ناشى از بىاهتمامى و بىاعتنایى به درس، بىاعتنایى به دانشجو، بىاعتنایى به وقت و ساعت انجام بگیرد، مناسب شأن دانشگاه امروزِ کشور ما نیست. من تأیید مىکنم که ما بایستى اساتید استخواندار و قدیمىِ قوى و باارزش را با اصرار در دانشگاه حفظ کنیم - که دوستان اشاره کردند - در کنار این مؤکداً عرض مىکنم که بایستى از اساتید جوان و پرانگیزه هم استفاده بشود و وارد بشوند. ما نباید در هیچ بخشى دچار کمبود استاد و خلاء استاد باشیم. امروز راه هم براى این باز است. خوشبختانه دانشجوهایى که دورههاى تکمیلى را مىگذرانند، رتبههاى خوبى دارند، رتبههاى بالایى دارند و استعدادهاى خوبى دارند، مىتوانند در تدریس دانشگاهها نقش ایفا کنند. بخشنامهها و دستورالعملهاى قدیمى، آیهى قرآن نیست که نشود آن را عوض کرد. به موقعیتها نگاه کنید و دانشگاه را از لحاظ تدریس به یک میدان پرتحرک تبدیل کنید؛ با تعامل دانشجو با استاد، تحرک استاد، مطالعهى استاد، دسترسى استاد به مراکز علمى و اطلاعات علمى و نشریات علمى - که امروز خوشبختانه با رواج اینترنت و چیزهاى دیگر، خیلى از گذشته آسانتر شده - دانشگاه را به یک مجلس عمومىِ دائماً در حال مباحثه و در حال کار تبدیل کنید؛ دانشجو را رشد بدهید و تربیت کنید. این یک نکته است.
نکتهى دیگر این است که دربارهى بحث تولید علم و مسألهى جنبش نرمافزارى - که ما مطرح کردیم - مراکز تحقیقى جواب دادند، دانشگاهها هم در سطوح محققین و اساتید جواب دادند و از این جهت بنده حقیقتاً خشنودم؛ منتها در سطح دانشجویان و جوانان این معنا جدى گرفته نشده و تحقق پیدا نکرده؛ در حالى که از استعداد جوان و نیروى جوان، خیلى باید استفاده کرد. این کار، کار اساتید است. بخصوص دانشجویان دورههاى تکمیلى، اگر بوسیلهى استاد راهنمایى بشوند، مىتوانند حقیقتاً در نوآورى علمى، همان اساتید خودشان را در مواردى پشت سر بگذارند. گاهى استاد، شاگردى را راهنمایى مىکند و دستگیرىِ علمى مىکند و آن شاگرد با دستگیرىِ استاد، از خود استاد جلوتر مىرود؛ از این قبیل موارد زیاد اتفاق افتاده است. این را بایستى تحقق بخشید.
نکتهى دیگر این است که ظاهراً از اول - من خودم چون دانشگاهى نبودهام و در محیط دانشگاه رشد نکردهام، خیلى نمىتوانم در این زمینه اظهارنظر کنم؛ اما همیشه از دوستان دانشگاهى شنیدهام - بناى دانشگاه، برخلاف حوزههاى علمیه، بر تعمق در درس و ترجیح عمقیابى بر حفظ، نبوده است؛ این عیب است. در حوزههاى علمیه، براى طلبهى درسخوان - نه آن کسى که درس نمىخواند - محفوظات مطرح نیست، بلکه مطلب را بایستى بفهمد؛ از یک سطحى به آن طرف باید علاوهى بر فهم، در این مسأله صاحبنظر هم بشود. دورههاى دکترىِ شما هم براى همین است؛ تا صاحبنظر بشوند. این حالت رشد روحیهى پرسشگرى و تقویت تحقیق و پیگیرى و پیوستهخواهى و قانع نشدن و اینها را باید در دانشجو تربیت کرد. در درسهاى ماها و در حوزههاى علمیه، گاهى در یک درس، پانصد یا هزار نفر مستمع و شاگرد نشستهاند، یک نفر از شاگردها وقت استاد و وقت دیگران را با اشکال مىگیرد و به استاد اشکال مىکند؛ مطلقاً در عرف چنین مجلسى وجود ندارد که استاد ناراحت بشود که چرا اشکال کردى، یا آن دانشجوهاى دیگر ناراحت بشوند که آقا وقت ما گرفته شد. نه، در عرف حوزهاى ما اینگونه است؛ اشکال کردن، حقِ طلبه و حق یکایک طلبههاست و آنها از این حق استفاده مىکنند و استاد هم مطلقاً گلهمند نیست؛ بلکه خوشحال است از اینکه مستشکلینى در درس هستند؛ یکى از افتخارات اساتید این است که در درس ما مستشکلین متعددى هستند. این باید در دانشگاه رواج پیدا کند؛ یعنى باید اشکال کردن به استاد، پرسشگرى و تحقیق، رواج پیدا کند؛ و این دست شماست.
یک مسأله، مسألهى نقشهى حرکت علمى کشور است که من این را در سال گذشته مطرح کردم. البته توقع نمىکنم که این کار را دانشگاه فردوسى انجام بدهد، اما توقع مىکنم که دانشگاه استخواندارِ ریشهدارِ فردوسى در این کار سهیم بشود؛ روى این فکر کنید. ما براى پیشرفت علم در کشور، به نقشهى کلى علمى احتیاج داریم. دربارهى چه چیزى مىخواهیم تحقیق کنیم؟ چه چیزى را مىخواهیم فرابگیریم؟ چگونه این اجزاء علمى پراکنده، به هم متصل مىشوند؟ در کجا از اتصال اینها، مىشود براى آیندهى کشور و حرکت کشور بهره برد؟ اینها جز با یک نقشهى علمى، براى کشور امکانپذیر نیست. البته نقشهى علمى، نقشهى دائمى نیست؛ مدتدار و زماندار است. ممکن است در این برهه نقشهى علمى یک چیز باشد، ده سال دیگر نقشهى علمى بکلى تغییر کند و چیز دیگرى باشد؛ لیکن این نقشهى علمى لازم است. در این زمینه انتظار دارم دانشگاه شما - چه دانشگاه پزشکى، چه دانشگاه فردوسى - کمک کنند تا این کار در بین اساتید و در بین محققین و در بین دانشمندان و علماى دانشگاهى ما، تبدیل به یک مطالبهى عمومى بشود. این هم یک مسأله است.
یک مسأله هم در مورد رشد دادن به دانشجوها - که اشاره کردم - کارهایى است که به عهدهى اساتید و به عهدهى مدیریتهاست؛ اینجا مخاطب فقط اساتید نیستند؛ مدیریتها هم هستند. این کارها را واقعاً در برنامه بگذارید: مثل کارگاههاى آموزشى؛ مثل اردوهاى علمى؛ مثل جایزه به نوآورىها؛ مثل مطالبهى دستگاه صنعت از محقق جوانى که در دانشگاه دارد یک کارى را انجام مىدهد، یعنى ارتباط دانشگاه و صنعت که این هم جزو شعارهاى حتمى و قطعىاى بوده است که بنده از سه، چهار سال قبل از این مطرح کردم. خوشبختانه در این دولت، معاونت مخصوصى به نام «معاونت علمى» براى کارهاى علمى بوجود آمد که این جزو برکات این دولت است و اتفاقاً یکى از همشهریان خود شما در این معاونت مشغول کار است. به نظر من این معاونت، معاونت مبارکى است و کارهاى بسیار مهم و خوبى را مىتواند انجام بدهد. با کمک این معاونت، آقایانِ دو وزیر - هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، هم در دولت - مطالبه کنند، تا مدیران بتوانند وسائل را براى این معنا فراهم بکنند.
من بیش از این مزاحم دوستان و برادران و خواهران عزیز نمىشوم و مىرویم که به جلسهى بعد برسیم. آن توصیهى اول را مىخواهم بار دیگر تکرار بکنم: امروز نقش و رسالت دانشگاه، یک نقش تعیینکننده است؛ ولو تعیینکنندهى براى زمان حال نه، اما تعیینکنندهى براى آیندهى کشور است. امروز تصمیم دانشگاهیان و همت دانشگاهیان، مثل نقش سوزنبانى است که دو مسیر ریلى را بکلى از هم جدا مىکند. شما الان سوزنبانید؛ مىتوانید با همتى که در این برههى از زمان مىکنید، ریل حرکت ملت ایران را به سمت رفاه و عزت و ترقى و استقلال کامل قرار بدهید؛ و مىتوانید خداى نکرده با عدم تحرک لازم و با عدم اجابت به نیازِ امروز، جور دیگرى عمل کنید و نتیجهى دیگرى حاصل بشود.
پروردگارا ! ما را به وظائف سنگینمان در این روزگار بیش از پیش آشنا بفرما. پروردگارا ! محیط علمى و محیطهاى دانشگاهى کشور ما را مشمول لطف و فضل و هدایت ویژهى خود قرار بده. پروردگارا ! همهى کسانى که در این راه زحمت مىکشند و تلاش مىکنند، از اجر و پاداش خود برخوردار فرما.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکات
دیدار با انجمنهاى اسلامى دانشآموزان
چهارشنبه 86 تیر 20دیدار با انجمنهاى اسلامى دانشآموزان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلى خوشوقت و خوشحالم از دیدار شما جوانان عزیز که جلوههاى صفا و پاکیزگى و نورانیت دلهاى شما را انسان در هر دیدارى به چشم مشاهده مىکند.
همیشه اینجور است که جوانها براى یک ملت و یک کشور داراى اهمیتند. اما گاه در شرایطى این اهمیت مضاعف مىشود. مثلاً از باب مثال اگر بخواهیم عرض کنیم، وقتى یک کشورى، یک ملتى درگیر یک مبارزه و چالش نظامى با دشمنان خود هست، نقش جوان در آنجا بارزتر مىشود؛ یا وقتى یک کشور در حال خیزش به سمت قلههاى علمى و عملى و تجربى و سیاسى و اجتماعى است، نقش جوانها از اوقات دیگر در تاریخ آن ملت بارزتر مىشود.
حقیقت این است که کشور و جامعهى ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران، لحظات حساسى را گذرانده است که نقش جوانها و تأثیر حالت جوانى و استعدادهاى جوانى در آن، یک نقش برجسته است. با اینکه ما ملت با استعدادى هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهاى استعمارى و استبدادى و سلطنتهاى موروثىِ خاندانى و حکومتهاى غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافلهى علم جهانى عقب ماندیم.
عقبماندگى علمى همراهِ خود عقبماندگى اقتصادى و فرهنگى و نظامى و بقیهى عقبماندگىها را هم به بار مىآورد. یک کشورى که با توجه به استعداد خود، با توجه به زمینههاى طبیعى و انسانى خود، با توجه به جایگاه جغرافیایى خود - که اگر به نقشهى جهان نگاه کنید، توجه مىکنید که ایران در چه نقطهى حساسى قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینى خود، باید یکى از پیشرفتهترین و یکى از ثروتمندترین کشورهاى دنیا باشد، در دورهى حکومتهاى قاجارى و بعد پهلوى، تبدیل شد به حکومت عقبافتادهىِ دستنشاندهىِ فقیرِ ضعیفِ توسرىخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن کیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بى کفایت است، که وابسته هم شدند؛ وقتى سیاستهاى استعمارى غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت نداشتند؛ فقط به فکر زندگى و آقایى خودشان و حفظ قدرت حکومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حد اقل این دو سلسلهى سلاطین قاجارى و سلاطین پهلوى.
ملت ایران حق دارد که در روز قیامت و در پیش خداى متعال گریبان این ستمگران را بگیرد و ادعانامهى عظیم و وحشتناکى را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید اینها کسانى بودند که یک کشورِ با استعداد، غنى، بزرگ، داراى آن سابقهى فرهنگى بى نظیر را - که چنین کشورى لااقل باید در عِداد کشورهاى درجهى یک جهان باشد؛ والّا اصلاً درجهى یک است؛ و در بالاى ستون کشورها باید قرار داشته باشد - تبدیل کردند به یک کشور درجهى چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم تحقیر شده، هم توسرىخور، هم نا امید.
بعد چه اتفاقى افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالى که بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهاى بیدار و شخصیتهاى بزرگى پیدا شدند که هشدارهایى دادند؛ برقهایى در آسمان تاریک و ظلمانىِ زندگىِ این کشور جهاندند که روشنىهایى به وجود آمد؛ بیدارىهایى به وجود آمد که یک نمونهاش مخالفت میرزاى شیرازى با کمپانى رژىِ معروف بود که در واقع همهى کشور را بتدریج مىبلعید و مىخواست سرنوشتى مثل سرنوشت استعمارى هندوستان براى ایران رقم بزند؛ یا فریادهاى مرحوم آیتاللَّه مدرس در صحن مجلس ملى آن روز در مقابلهى با رضاخان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانهاى که آن روز داشتند مىبستند که همهى کشور را تحویل انگلیسها بدهند. اینها برقهااى در این فضا روشن کرد؛ دلها را روشن کرد، عزمها را محکم کرد. نهضت به وسیلهى پیشروان این فکر شروع شد، رهبرى الهى و با عزم و اردهاى مثل امام، خداى متعال در اختیار ملت گذاشت؛ باز هم همین جوانها، حرکت خودشان را کردند، یک تحول عظیم و بنیادى به وجود آمد؛ میلههاى زندانى که ملت ایران در آن گرفتار بود، شکسته شد، لکن از اینجااى که انقلاب شروع کرد، تا آنجااى که باید ملت ایران برسد، راهِ طولانى است. این راه طولانى پر از چالشهاى گوناگون است؛ همت مىخواهد، نیرو مىخواهد، نشاط مىخواهد، ابتکار مىخواهد، تراکم عظیم نیروها را مىطلبد. اینها باید به وسیلهى جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانى تأمین شود.
معمولاً دوران دفاع مقدس را به یاد مىآورند که درست هم هست؛ انسان در دوران دفاع مقدس، گاهى آنقدر داوطلبان جوان را مىدید که چشم انسان از کثرت جمعیت، سیاهى مىرفت و از شور و شوقى که اینها داشتند براى اینکه به خطوط مقدم دفاعى بروند و از استقلال کشور در مقابل تهاجم نظامى دفاع کنند.
اما من مىخواهم عرض کنم که قضایاى دیگر ما و چالشهاى فراوان ظریف دیگرى که داشتیم، کمتر از دوران دفاع مقدس نیست. ملت ایران پرچم حاکمیتِ معنویت و دین را بر زندگى بشرى برافراشته و در دست گرفته. این، خیلى مهم است. درست است که امروز انسانها در همه نقاط دنیا تقریباً، بخصوص در همین کشورهاى غربى و مادى، از مادیت دلزده شدهاند؛ دلشان براى یک معنویتى - که درست هم آن معنویت را نمىشناسند - پر مىزند و جوانها سر در گم دنبال چیزى وراى این ظواهر مادى و این لذات مادى هستند که براى آنها عادى شده ؛ دنبال معنویتند؛ اما قدرتهاى ادارهکنندهى عالم، مدیریتهاى اقتصادى دنیا؛ یعنى همین غارتگران، چپاولگران، یعنى همین که شما به آن استکبار جهانى مىگوئید، نمىگذارند ملتها به سمت معنویت راه پیدا کنند. شوق هست؛ اما مانع هم هست. در یک چنین دنیااى، جمهورى اسلامى؛ یعنى یک ملت، یک کشور بزرگ در یک نقطهى حساس با این همه جوان، با این ثروتهاى مادى و معنوى که درس هست و همه هم میدانند، پرچم معنویت را در دست گرفته، مىگوید من مىخواهم انسانها را در سایه معنویت به سعادت، به خوشبختى، به رفاه، به امنیت، به پیشرفت علمى و به استقلال برسانم؛ و ثابت کرده که این، شدنى است. این یک هماوردطلبى بزرگ نسبت به استکبار جهانى است و فلسفههاى آنها را باطل مىکند؛ روشهاى آنها را یکسره زیر سؤال مىبرد.
اگر این ملت بتواند خودش را به قلههاى پیشرفت و علم و ترقى برساند، یک دروازهى عظیمى جلوى راه ملتها براى رفتن به سمت معنویت باز مىشود. لذا کارشکنى مىکنند؛ مخالفت مىکنند؛ تبلیغات سوء مىکنند؛ تحقیر مىکنند؛ از فشارهاى سیاسى و اقتصادى استفاده مىکنند، براى اینکه این ملت نتواند به این مقصود برسد؛ اما عزم ما و عزم این ملت، عزم راسخى است و راه را ادامه میدهد؛ اینجاست که نقش نیروى جوان خودش را نشان مىدهد.
جوان مؤمن، جوان لبریز از امید، جوان داراى اعتماد به نفس، جوانى که به ابتکارات و استعدادها و خلاقیت خود اعتقاد دارد، با نشاط جوانى و نیروى جوانى، مىتواند در بلند کردن این بار عظیم و پیش بردن این گردونهى عظیم نقش ایفا کند.
همهى سعى دشمنان ما این است که این عناصرِ زندهکننده و پیشبرنده را از جوانهاى ما بگیرند؛ ایمانش را بگیرند، اعتماد به نفسش را بگیرند؛ کما اینکه در دوره طاغوت موفق شده بودند. جوان ما آن روز اعتماد به نفس نداشت، خودش را به طور غریزى و شبه غریزى، کوچکتر و حقیرتر از یک جوان اروپااى مىدانست! مگر جوان اروپااى چیست؟ کیست؟ یک موجود سر تا پا عقدهى روحى و مشکلات روانى و گرفتارىهاى گوناگون مادى و معنوى؛ اما تبلیغات رنگین، تصویرى از جوان ما درست کرده بود که این جوان ما به این تصویر که نگاه مىکرد، همیشه احساس مىکرد که کوچکتر است؛ حقیرتر است؛ یک چنین اشتباهى را در ذهن جوانهاى ما کاشته بودند. الان هم جوانهاى آن دوران که پیر مردهاى امروزند، آنهایى که تحت تأثیر انقلاب قرار نگرفتند، اگر مراجعه کنید، همان روحیه و احساس را در اینها مىبینید؛ تربیت غلط دوران جوانى آن روز. آنها اعتماد به نفس نداشتند.
مىخواهند از جوانِ امروز، اعتماد به نفسش را بگیرند، ایمانش را بگیرند، روحیهى ابتکارش را بگیرند، روحیهى خلاقیتش را بگیرند، شوق او به پیشرفت و کار را بگیرند و او را با گرفتاریهاى گوناگون سرگرم و مشغول کنند. حالا یکى را به شهوات، یکى را به کارهاى لغو، یکى را به هرزهگردى و بیهوده این ور و آن ور رفتن، یکى را به یقهى این و آن را گرفتن.
شما که انجمنهاى اسلامى هستید، مسئولیت مضاعفى دارید؛ یعنى مسئولیت جوان این روزگار - که خود، مسئولیت بسیار بزرگ و بسیار پر افتخارى است، که شاید این قطعهاى که شما دارید در آن زندگى مىکنید، از لحاظ حساسیت در طول تاریخ ما، کمتر در گذشته تکرار شده و کمتر هم در آینده تکرار شود؛ قطعهاى که بناست یک ملت عقبمانده را به پیشرفتهترین ملت دنیا تبدیل کند - و یک مسئولیت دیگر شما، مسئولیت انجمن اسلامى است؛ یعنى آن جوانى که براى خود در بین جوانهاى دیگر رسالت و مسئولیت قائل است.
ممکن است جوانها اشتباه کنند؛ ممکن است تحت تأثیر احساسات غلط یا فهم غلط یا آدرسهاى غلط یا جاذبههاى خطرناک قرار بگیرند. باید آنها را نجات داد. شما آن نقش نجات دهنده را مىخواهید ایفا کنید، بالاخره در این دریاى عظیم جوانى، یکى هم ممکن است غرق شود، که نجات غریق لازم است. انجمن اسلامى بدون اینکه پرچم این ادعا را بلند کند و به رخ این و آن بکشاند - که این به رخ کشیدن چیز خوبى نیست - باید براى خود، نقش نجات غریق قائل باشد.
گفت آن گلیم خویش به در مىبرد ز موج وین سعى مىکند که بگیرد غریق را
شما مجموعهاى هستید که سعى مىکنید نگذارید کسى غرق بشود؛ نگذارید کسى اشتباه کند؛ نگذارید کسى متوقف بماند. همهى بدیها در کج رفتن و افتادن نیست؛ نرفتن و متوقف شدن هم بدى است. محیط انجمن اسلامى، یک چنین محیطى است؛ انگیزهى انجمن اسلامى یک چنین انگیزهاى است. معلوم است که عنصر نجات غریق شنایش باید از شناى دیگران خیلى بهتر باشد؛ والّا نه فقط غریق را نمىتواند نجات بدهد، که خودش هم غرق خواهد شد. پس باید خودتان را قوى کنید؛ بنیهى اعتقادى و بنیهى اخلاقى را باید قوى کنید.
من دو سه سال پیش به جوانها - ظاهراً در جمع شما بود یا یک جمع دیگرى - گفتم من به جوانها مىگویم: تحصیل، تهذیب، ورزش. تحصیل کنید؛ یعنى نیروى خرد، فکر، مغز، علم در شما تقویت شود. الحمدللَّه گزارشى که من دارم، این است که بچههاى انجمن اسلامى دانشآموزى در دبیرستانهااى که حضور دارند، معمولاً درسشان هم بهتر از درس همکلاسىها و همدورهاىهایشان هست - حالا ممکن است همهجا اینجور نباشد - این، خیلى چیز خوبى است، باید اینطور باشد. از لحاظ علمى خودتان را تقویت کنید، پیش ببرید؛ نه فقط براى اینکه حرف شما در دیگرى اثر کند، براى اینکه شما مىخواهید یک ستونى باشید که این بناى عظیم، این کاخ مجلل - کاخ مدنیت و پیشرفت ملت ایران - بر روى این ستونها بر سرِپا بایستد و بنا شود.
در کنار تحصیل، تهذیب باشد. دلهاى شما جوانها نورانى است؛ فطرت الهى در شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به کارهاى نیک، خلقنیک، رفتارنیک اگر وادار کنید و عادت بدهید، هویت انسانى شما همینجور شکل مىگیرد و تا آخر عمر این دستاورد با شما خواهد ماند. بخصوص در این مقطع سنى شماها، که یک مقطع زرین است؛ یک مقطع طلایى است.
در این مقطع خیلى کارهاى بزرگ مىشود بر روى شخصیت خود انجام داد؛ خودسازى. ارتباطتان را با خدا قوى کنید. در مسائل دینى بر نقاط عقلانى و ظریف بپردازید و آنها را از استادان ماهرش فرا بگیرید. دین، عواطف هم دارد؛ لکن این عواطف به معنویات عمیق، به فکر عمیق تکیه دارد؛ این فکر را باید آموخت و با مبانى دینى آشنا شد و بر اساس آن، روى شخصیت خود، روى دل خود اثر گذاشت. روى دل خودتان باید اثر بگذارید. ما باید دل خودمان را خیلى اوقات مخاطب قرار بدهیم.
یکى از اهلِ معنا گفته بود من روزى چند هزار مرتبه فلان ذکر را بر این دل خفتهى غافل خودم خواندم؛ چه تعبیر خوبى است. نماز همان ذکرى است، همان آب حیاتى است که انسان به دل خود مىبخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اینکه در مقابل خدا قرار داریم. نماز را اینطورى بخوانید. وقتى به نماز مىایستید، به یاد بیاورید که در مقابل خداوند متعال ایستادهاید و دارید با او حرف مىزنید. در سرتاسر نماز سعى کنید این حالت حفظ بشود، آنوقت این نماز اثر مىگذارد و دل انسان را مثل اکسیر عوض مىکند. اکسیر مادهى کیمیایى است که مىگویند مس را طلا مىکند. دل ما از مس هم که باشد، اکسیر ذکر آن را به طلا تبدیل مىکند. این، خیلى مهم است.
تهذیب شامل رفتارها هم مىشود؛ رفتار با پدر و مادر. پدر و مادرهایتان را هم دوست بدارید و هم این دوستى را به آنها ابراز کنید؛ هم احترامشان کنید. هم اطاعتشان کنید؛ در داخل محیط خانه، اخلاق شما، رفتار شما مىتواند یک خانواده را بسازد. یک جوان گاهى در یک خانواده، پدر، مادر، برادران، خواهران را تحت تأثیر قرار مىدهد. من گاهى به خانوادهى شهدا که سر مىزنم، پدرها، مادرها - این را من شنیدهام - مىگویند این جوان، جوان شهیدشان، در داخل خانه با رفتار خود، معلم ما بود؛ نماز خواندنش، نماز خواندن را به ما یاد مىداد؛ قرآن خواندنش، قرآن خواندن را به ما یاد مىداد؛ وظیفهشناسى، نشاطش براى کار، نشاط و وظیفهشناسى را به ماها تعلیم مىداد. یک جوان مؤمن و مهذب در داخل خانواده، مثل یک چراغ محیط خانواده را روشن مىکند و برادرها، خواهرها از او فرامىگیرند؛ در داخل محله، در داخل محیط زندگى، در داخل محیط کار.
حالا تابستان در پیش است. انشاءاللَّه بعد از امتحانات، جوانان انجمنهاى اسلامى بیش از دیگران به فکر باشند که از این فراغت تابستان و از این فرصت براى مطالعه، براى فراگیرى، براى شرکت در کارهاى بدنى که در خدمت مردم هست - گاهى بسیج و دیگران، کارهایى را در اختیار جوانها مىگذارند؛ فعالیتهاى بدنى، خدمات، سازندگى - و کمک به پدر و مادر، کمک به خانواده، تهذیب و ورزش استفاده کنند. ورزش هم یک کار لازم است. من به همهى جوانها، دخترها، پسرها، توصیهى دائمىام این است که ورزش بکنند.
این سه عنصر اصلى را شما جوانهاى انجمن اسلامى با کیفیت بهتر و با کیفیت بالاتر در رفتار خودتان و در تأثیرى که بر روى دیگر جوانها مىگذارید، انجام دهید.
جوانى یک نعمت بزرگى است که یک بار به هر انسانى داده مىشود؛ یک دورهى معینى هم دارد. از آن دوره که گذشتید، از برکات آن دوره مىتوانید استفاده کنید. پیرمردهاى داراى آرامش روحى و فکر روشن و رفتار منظم و برنامهریزى شده، کسانى هستند که جوانى را با این خصوصیات گذراندهاند. پیرمردهاى کسل، آشفته، بىحوصله، سیر از زندگى، کسانى هستند که در جوانى این ذخیره را فراهم نکردهاند.
پیرمردها و پیرزنهااى که در کهولت راحت با خدا انس پیدا مىکنند، کسانى هستند که این انس را در جوانى به دل خودشان یاد دادهاند. اشتباه است اگر خیال کنیم مىشود جوانى را کلاً به غفلت گذراند. اما در پیرى یک انسان ذاکر و شاکر خدا بود؛ نخیر، نمىشود. سعى مىکنند گاهى، اما نمىتوانند. این ذخیرهاى که شما در جوانى فراهم مىکنید، این ذخیرهى همهى عمر شماست تا آخر، چه ذخیرهى جسمى، چه ذخیرهى فکرى، چه ذخیرهى قلبى و روحى. این ذخیرهى شماست تا آخر عمر و ذخیرهى ابدى شماست براى زندگى ابدى، که حیات واقعى آنجاست.
قدر این دوران را بدانید؛ قدر عضویت در انجمن اسلامى را هم بدانید. فرداى این کشور براى شماست؛ ساختن این کشور با دستهاى تواناى شما امکانپذیر است. جامعهى جوان کشور ما، جامعهى بسیار خوبى است. استعداد، طبیعى است؛ فضا، فضاى حرکت و نشاط و تلاش است. البته دشمن خیلى دارد خودکُشون مىکند براى اینکه جامعهى جوان ما را از کار بیندازد؛ ریزشهایى هم یک گوشههایى داریم، از آنها هم بنده بىخبر نیستم؛ اما رویشها بمراتب بیشتر از ریزشهاست. جوانهاى ما خوبند، دارند خوبتر هم مىشوند، انشاءاللَّه پیش هم مىروند. و من مطمئنم آن روزى که بنده و امثال بنده - طبقات سنى ما - در دنیا نیستیم، آن روز شما دنیاى عالى را که محصول تلاش امروزتان هست، خواهید دید و تجربه خواهید کرد. و انشاءاللَّه باز براى آیندههاى بهتر و برتر از آن برنامهریزى خواهید کرد.
امیدواریم خداوند متعال، دلهاى نورانى شما و جانهاى پاکیزهى شما را همیشه نورانى و پاکیزه نگه دارد.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار کارگزاران نظام
چهارشنبه 86 تیر 20بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
امروز، روز بزرگى براى تاریخ اسلام، بلکه تاریخ بشریت است؛ روز ولادت نبى مکرم و رسول اعظم اسلام، حضرت محمّدبنعبداللَّه و همچنین روز ولادت امام بهحقناطق، حضرت جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابىطالب (علیهم سلاماللَّه و رحمته). و برکات این روز به خاطر آن ولادت عظمى و ولادت امام بزرگوار، امام جعفر صادق، براى مسلمانها بسیار عظیم است.بزرگداشت این روزها براى تذکر ماست؛ تذکر به عظمت مولود این روز، که حقیقتاً فهم و ادراک بشرى کوچکتر از آن است که بتواند آن حقیقت عظیم و آن روح والا و بزرگ را، با آن نورانیت، بدرستى درک کند. آنچه بر زبان امثال ما جارى مىشود، مربوط به همین جنبههاى ظواهر قضیه است که:
فاق النبیّیّن فى خَلق و فى خُلق
و لم یدانوه فى علم و لا کرم
و کلّهم من رسول اللَّه ملتمس
غرفا من البحر او رشفا من الدیم
این چیزهایى است که عقل بشر و ادراک بشرى مىتواند در وجود نبى اعظم از دور مشاهده کند و در برکات احکام و قوانین و کلمات آن بزرگواران خود را غوطهور سازد.
ما امروز به عنوان مسلمان و به عنوان انسان، محتاج پیامبریم؛ حتّى به عنوان مردمانى از نوع بشر. چون پیغمبر اکرم رحمةً للعالمین بود؛ نه فقط رحمةً للمسلمین. همهى بشریت مرهون برکات و رحمت پیامبر اعظماند. آنچه که به عنوان رسالت الهى، آن بزرگوار به بشریت عطا کرده است - که جامع همهى مهامّ و کلیات آن، «قرآن کریم» است - امروز در اختیار ماست و مىتوانیم از آن بهره ببریم.
پیغمبر اکرم راه نجات را بر روى بشر باز کرد؛ راه صلاح را به روى بشر گشود؛ بشریت را در جادهاى تشویق به حرکت کرد که حرکت در این جاده مىتواند مشکلات بشر را از بین ببرد؛ دردها را درمان کند. بشریت دردهاى دیرین دارد که مربوط به یک دوره و یک زمان نیست؛ بشریت محتاج عدالت است، محتاج هدایت است، محتاج اخلاق والاى انسانى است، محتاج دستگیرى و رهنمایى است؛ عقل بشر، محتاج کمک مبعوثان الهى است. این راه را به روى بشر، پیامبر اعظم با همهى سعه و ظرفیت هدایت الهى باز کرد. آنچه که موجب شد و پس از این هم موجب مىشود که بشر از برکات این هدایت و این اعانت الهى برخوردار نشود، مربوط به خود انسانهاست؛ مربوط به جهل ماست؛ مربوط به کوتاهى و کاهلى و تنبلى ماست؛ مربوط به هوىپرستى و نفسپرستى ماست. بشر اگر چشم را باز کند، عقل را به کار بیندازد، همت بگمارد، حرکت بکند، راه باز است براى اینکه همهى این مشکلات و دردهاى دیرین و زخمهاى کهنهى بشرى درمان شود.
در مقابل این دعوت، دعوت شیطان است که جنود و یاران و دستپروردگان خود را در مقابل انبیاء همیشه بسیج کرده است و بشر بر سر دو راهى است؛ باید انتخاب کند.
امروز امت اسلامى - در همهى اقطار اسلامى - نگاه جدیدى به شریعت اسلام و آئین اسلام پیدا کردهاند؛ بعد از غفلتهاى طولانى، بعد از دور ماندن از زلال حقایق اسلامى در دورانهاى متوالى و قرون متعدد. امروز بشریت چشم گشوده است؛ دنیاى اسلام و امت اسلامى چشم گشوده است به احکام اسلام و معارف اسلام؛ چون فلسفههاى دستسازِ بشرى ضعف و ناتوانى خود را در صحنه نشان دادهاند. دنیاى اسلام، امروز مىتواند با تمسک به شریعت اسلامى و معارف اسلامى، پیشتاز بشریت به سوى تعالى و کمال باشد. دنیا، امروز آمادهى تحرک امت اسلامى است. پیشرفتهاى علمى بشر - در عمدهترین بخشِ آن، اخلاق و معنویت و روح دینى به زاویه و به حاشیه رانده شده است - و دانش بشرى و نگاه نوِ انسان به حقایق طبیعى عالم، مىتواند دستمایهاى براى حرکت امت اسلامى باشد. معارف اسلامى در اختیار دنیاى اسلام است؛ سیرهى پیغمبر، کلام پیغمبر، از همه بالاتر، «قرآن کریم» در اختیار دنیاى اسلام است و دنیاى اسلام مىتواند حرکت کند.
آنچه که در دوران کنونى با ملاحظهى حوادث عالم و با رصد کردنِ آنچه که در دنیاى سیاست مىگذرد جاى تردید نیست، دو سه مطلب عمده است:
یکى، بیدارى دنیاى اسلام است. حرفى که در صد سال قبل مصلحان دنیاى اسلام در کشورهاى مختلف در غربِ دنیاى اسلام، در شرقِ دنیاى اسلام، در محیطهاى غریبانه بر زبان مىآوردند، امروز در دست تودههاى مردم به عنوان یک شعار مطرح است: برگشت به اسلام، احیاى قرآن، ایجاد امت واحده، عزت و قدرت دنیاى اسلام و امت اسلامى؛ چیزهایى که به عنوان یک آرمانِ دوردست، مصلحان در محیطهاى محدود در بین خواص مطرح مىکردند، امروز در بین تودههاى مسلمان جزو آرمانهاى مطرح و جزو شعارهاى زنده است. به هر کدام از کشورهاى اسلامى که شما نگاه کنید - بخصوص در میان قشرهاى جوان و تحصیلکرده و روشنفکر - این شعارها زنده است. این نشاندهندهى این حقیقت است که هویت اسلامى در دلها زنده شده است. البته نقش پیروزى اسلام در ایران اسلامى در این زمینه نقش بسیار بارزى است. ملت ایران با فداکارى خود، با ایستادگى خود، با به دست گرفتن عَلَم عزت اسلامى، به ملتهاى مسلمان روح دمیدند؛ آنها را امیدوار کردند. نتایج این امید را شما در گوشه گوشهى دنیاى اسلام و در کشورهاى اسلامى مشاهده مىکنید. این یک حقیقت غیر قابل انکار است.
حقیقت غیر قابل انکارِ دیگر این است که امروز دشمنىِ با اسلام از سوى جبههى استکبار جهانى، دشمنىِ سازمانیافتهتر و جدىتر و همهجانبهترى است؛ هم به لحاظ فرهنگى، هم به لحاظ تبلیغات سیاسى، هم به لحاظ تحرک سیاسى، هم به لحاظ اقتصادى. بیدارى دنیاى اسلام هم یک خطر براى جهان استکبار محسوب مىشود. قدرتهاى استکبارى - یعنى آن کسانى که ادارهى بخش عظیمى از دنیا در پنجهى اقتدار زر و زور آنهاست؛ شبکهى صهیونیسم جهانى، قدرت زورگوى امریکا، دستگاههاى مالىاى که پشتیبان این نظام سلطهى جهانى هستند - از بیدارى دنیاى اسلام احساس خطر مىکنند و این را بر زبان هم مىآورند. و آنچه که امروز علیه اسلام از جبهههاى مختلف انجام مىگیرد، یک حرکت سازمانیافته و حسابشده است؛ طراحىشده است. این تصادفى نیست که همان حرفى را که رئیس جمهور امریکا - که در رأس قدرت شیطانى استکبار است - در مقابلهى با اسلام بیان مىکند، آن را به زبان دیگرى یک مقام عالى روحانىِ مسیحى بیان کند! قصد مؤاخذهى اشخاص را نداریم، مسأله را تحلیل مىکنیم. این نمىتواند تصادفى باشد. اهانت به پیغمبر در مطبوعات، ایراد به اسلام و اتهام به اسلام به عنوان دین خشن؛ تهمت زدن به ملتهاى مسلمان. از آن طرف هم اظهارات سیاسیونى که دم از جنگ صلیبى مىزنند؛ دم از دشمنى با ملتهاى مسلمان مىزنند و صریحاً این را ابراز مىکنند. اینها تصادفى نیست. دشمن به عنوان یک جبهه در مقابل امت اسلامى تصمیم بر کارشکنى و اعمال دشمنى دارد. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، این دشمنى جدىتر شده است.
حقیقت سوم که آن هم بسیار مهم و قابل توجه است، این است که در این رویاروئى، برخلاف محاسبات ظاهرى و مادى، طرفِ علىالظاهر قدرتمندتر - یعنى مسلح به سلاح پول و سلاح نظامى و سلاح اقتصادى - مغلوبِ امت اسلامى و ملتهاى مسلمان و این حرکت عظیم اسلامى شده است و کارى از پیش نبرده است. بسیار در خور توجه است که در مسألهى خاورمیانه و خصوصِ مسألهى فلسطین یا مسائل گوناگونى که در این منطقه است - مثل مسألهى عراق، مسألهى لبنان - قدرت استکبارى امریکا با همهى قوا به میدان بیاید و شکست بخورد. این، یک حقیقتى است.
در فلسطین هم قدرتهاى استکبارى شکست خوردند. چه کسى مىتوانست باور کند که یک سازمان مبارزى که شعار او مقابلهى با رژیم صهیونیستى است، در میان فلسطینىها قدرت بگیرد؟! چه کسى مىتوانست باور کند که تهاجم نظامى به لبنان به وسیلهى یک گروه مبارزِ مؤمنِ از جان گذشته، به طور فضاحتآمیزى شکست بخورد، که در جنگ سىوسه روزهى لبنان دیده شد؟! چه کسى باور مىکرد که امریکا با همهى تلاشى که در عراق کرد و با گسیل آن همه نیرو، نتواند مقاصد خود را بر ملت عراق تحمیل کند و عراق را مدخلى قرار بدهد براى سیطرهى بر کل منطقهى عربىِ خاورمیانه و بازى کردن با ملتها و دولتهاى این منطقه؟! ولى اینها اتفاق افتاد. در همهى این موارد، طرفى که شکست خورد، همان طرفى بود که به حسب ظاهر، از اقتدار نظامى و اقتدار ظاهرى و پول و قدرت اقتصادى و سیاسى برخوردار بود. این هم یک حقیقتى است.
در این مواجهه و مقابلهى هویت اسلامى و هویت استکبار، طرف غالب، طرف هویت اسلامى بوده است. این حقایق را باید در نظر داشت. گاهى مىگویند آقا! با واقعیات کار کنید؛ واقعبین باشید. واقع، اینهاست. وقایعى که باید در تحلیلها دید و در تصمیمگیریها مورد توجه قرار داد. این حقایق غیر قابل انکارى است که در مقابل چشم ماست و داریم مىبینیم.
دنیاى اسلام اگر بخواهد حرکت عمیقِ امت اسلامى را در جهت پیروزى، بدرستى پیش ببرد، الزاماتى را باید قبول کند، که اولینِ این الزامات، «اتحاد» است؛ اتحاد اسلامى، انسجام اسلامى.
به جان هم انداختن برادران، یکى از نقشههاى اوّلىِ استکبار است که از قدیم هم شناخته شده است؛ تفرقه بینداز و حکومت کن، یک سیاست قدیمى است؛ همه هم گفتهایم، همه هم مىدانیم، درعینحال، بعضاً متأسفانه همین سیاست را دشمنِ ما مىتواند اعمال کند و ما غافل باشیم؛ به خاطر تبعیت از اهواء نفسانى، به خاطر تحلیلهاى غلط، به خاطر کوتهبینىها، به خاطر ترجیح دادن منافع شخصى یا منافع کوتاهمدت بر منافع بلندمدت.
امروز شما نگاه کنید: سیاست استکبار ایجاد جنگ بین فلسطینى و فلسطینى است؛ بین عراقى و عراقى است؛ بین مسلمانِ شیعه و مسلمانِ سنى است؛ بین جامعهى عربى و غیر عربى است. این، سیاستهاى آشناست. این را اول باید همه علاج کنند. ما به سهم خود، وحدت را بین امت اسلامى یک ضرورت مىدانیم. امسال را هم سالِ «اتحاد ملى و انسجام اسلامى» اعلام کردیم. انسجام اسلامى در یک وجه، خود ناظر به همهى دنیاى اسلامى است؛ باید با هم منسجم باشند؛ باید به یکدیگر کمک کنند؛ هم دولتهاى اسلامى، هم ملتهاى اسلامى. و دولتهاى اسلامى در استفادهى از ظرفیت ملتهاى اسلامى براى ایجاد این وحدت بزرگ، مىتوانند سهم و نقش داشته باشند.
چیزهایى مانع از اتحاد مىشود. عمدهى آنها بعضاً کجفهمىها و بىاطلاعىهاست؛ از حال هم خبر نداریم؛ دربارهى هم توهمات مىکنیم؛ دربارهى عقاید هم، دربارهى تفکرات یکدیگر دچار اشتباه مىشویم؛ شیعه دربارهى سنى، سنى دربارهى شیعه؛ فلان ملت مسلمان دربارهى آن ملت دیگر، دربارهى همسایهاش؛ سوء تفاهمها، که دشمنان هم بشدت بر این سوءتفاهمها دامن مىزنند. افرادى هم متأسفانه بر اثر همین سوء فهم، سوء تحلیل، ندیدن نقشهى کلى دشمن، بازیچهى این بازى دشمن قرار مىگیرند و دشمن از آنها استفاده مىکند. گاهى یک انگیزهى خیلى کوچک، انسانى را وادار مىکند حرفى بزند، موضعى بگیرد، کارى بکند که دشمن در نقشهى کلى خود از آن حرف استفاده مىکند و شکاف را بین برادران زیاد مىکند.
علاج اصلى، داروى اصلى براى امروزِ دنیاى اسلام، داروى «اتحاد» است؛ باید با هم متحد بشوند. علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامى را تنظیم کنند؛ منشورى تهیه کنند تا فلان آدم کجفهمِ متعصبِ وابستهى به این، یا فلان، یا آن فرقهى اسلامى، نتواند آزادانه جماعت کثیرى از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند. تهیهى منشور جزو کارهایى است که تاریخ، امروز از روشنفکران اسلامى و علماى اسلامى مطالبه مىکند. اگر شما این کار را نکنید، نسلهاى بعد از شما مؤاخذه خواهند کرد. مىبینید دشمنىِ دشمنان را ! مىبینید تلاش آنها را براى نابود کردن هویت اسلامى و ایجاد اختلاف بین امت اسلامى! بنشینید علاج کنید؛ اصول را بر فروع ترجیح بدهید. در فروع ممکن است افراد یک مذهب هم با همدیگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعى ندارد. مشترکات بزرگى وجود دارد؛ گرد این محور - محور مشترکات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئهى دشمن باشند؛ مواظب بازى دشمن باشند. خواص، بین خودشان بحثهاى مذهبى را بکنند، اما به مردم نکشانند؛ دلها را نسبت به یکدیگر چرکین نکنند؛ دشمنىها را زیاد نکنند؛ چه بین فرقههاى اسلامى، چه بین ملتهاى اسلامى، چه بین گروههاى اسلامى در یک ملت.
آنچه که براى استکبار مهم است، «اسلام» است. مىخواهند اسلام را بزنند؛ این را همه باید بفهمیم. براى آنها شیعه و سنى فرق نمىکند. هر ملتى، هر جمعیتى، هر شخصیتى که تمسکش به اسلام بیشتر باشد، آنها از او احساس خطر مىکنند؛ حق هم دارند. واقعاً اسلام براى اهداف و مقاصد سیطرهجویانهى استکبار خطر است؛ براى ملتهاى غیر مسلمان، نه؛ هیچ خطرى نیست. آنها عکسِ این را تبلیغ مىکنند. آنها با استفادهى از هنر، با استفادهى از تبلیغات، با استفادهى از سیاست، با استفادهى از رسانهها اینطور تبلیغ مىکنند که اسلام علیه ملتهاى دیگر است! علیه ادیان دیگر است! اینطور نیست. اسلام علیه ادیان دیگر نیست. اسلام همان دینى است که وقتى بر مناطق غیر مسلمان مسلط شد، اصحاب ادیان از رحمت اسلام شکرگزارى کردند و گفتند شما بر ما از حکام قبلى خودمان مهربانتر هستید. در همین منطقهى شامات، وقتى فاتحان اسلامى وارد شدند، یهودیان و مسیحىهایى که در منطقه بودند، به آنها گفتند شما مسلمانها بر ما مهربانید. آنها با مردم مهربانى کردند. اسلام دین رأفت است، دین رحمت است؛ رحمةً للعالمین است. اسلام به مسیحیت مىگوید: «تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم». مشترکات را با آنها مورد ملاحظه قرار مىدهد. اسلام علیه ملتهاى دیگر نیست، علیه ادیان دیگر نیست؛ علیه زور است، علیه ظلم است، علیه استکبار است، علیه سیطرهجوئى است. سیطرهجویان و ظالمان و مستکبران این حقیقت را بعکس در دنیا وانمود مىکنند. آنها از همهى امکانات هم استفاده مىکنند؛ از هالیوود گرفته تا امکانات تبلیغاتى، تا اسلحه و نیروهاى نظامى، براى اینکه عکسِ این را تبلیغ کنند و به دنیا نشان بدهند.
اسلام و بیدارى اسلامى خطر است؛ اما براى استکبار. و آنها این خطر را در هرجا ببینند، آن را هدف قرار مىدهند؛ آماج حملات خودشان قرار مىدهند؛ چه سنى باشد، چه شیعه باشد. استکبار به حماس در فلسطین همان نگاه و رفتارى را مىکند، که با حزباللَّه در لبنان. آن سنى است، این شیعه است. نگاه استکبار به مسلمانهاى متعبد و پابند در هر نقطهى از دنیا یکسان است؛ چه شیعه و چه سنى. آیا عاقلانه است که ما بین خودمان نگاهمان را نگاه طائفى بکنیم؟ نگاه قومى بکنیم؟ نگاه مذهبى بکنیم؟ بین خودمان با هم دست به یقه بشویم؟ با هم گلاویز بشویم و فراموش کنیم که دشمن مشترک، هدفش این است که ما را از بین ببرد؛ و نیرویمان را اینجور هدر بدهیم؟
امروز دنیاى اسلامى باید براى عزت خود تلاش کند؛ براى استقلال خود تلاش کند؛ براى پیشرفت علمى و قدرت معنوى خود، یعنى تمسک به دین و توکل به خدا و یقین به کمک خدا تلاش کند. و «عداتک لعبادک منجزّه». این وعدهى الهى است؛ وعدهى منجزّ الهى است که «و لینصرنّ اللَّه من ینصره». با اعتماد به این وعده، وارد میدان تحرک و عمل بشوند. این عمل، فقط تفنگ دست گرفتن نیست؛ این عمل، عمل فکرى است، عمل عقلانى است، عمل علمى است، عمل اجتماعى است، عمل سیاسى است؛ همه براى خدا و همه در راه اتحاد دنیاى اسلام. از این، هم ملتها منتفع مىشوند، هم دولتهاى اسلامى. دولتهاى اسلامى اگر متصل به دریاى بیکران امت اسلامى باشند، قویتر خواهند شد، تا متکى باشند به سفیر امریکا و فلان سیاستمدار امریکایى؛ این، براى آنها قدرت نمىآورد. اما اگر دولتهاى اسلامى به دنیاى اسلام، به امت اسلامى و به این دریاى عظیم و خروشان متصل شوند؛ به هم نزدیک شوند، چرا استکبار بتواند یک دولت اسلامى را هدف قرار بدهد و او را از دیگران جدا کند؛ به حساب او برسد، بعد برود سراغ یک دولتِ دیگر؟ همه باید به این مسأله توجه کنند. دولتهاى اسلامى، متحد و منسجم باشند و بدانند که مىتوانند.
ما این تجربه را در مقابل امت اسلامى قرار دادیم. ملت ایران، تجربهى ایستادگى و اعتماد به خداوند و اعتماد به قدرت خود را در اختیار دنیاى اسلام قرار داده است. دنیاى اسلام مىتواند نگاه کند. از اول انقلاب تا امروز بیستوهشت سال گذشته است. در این بیستوهشت سال، یک روز نشد که استکبار علیه ملت ما تلاش نکند؛ کار نکند. و ما هیچ روزى نشد که از روز قبل جلوتر نرویم و پیشرفت بیشترى نکنیم و قدرت بیشترى پیدا نکنیم.
از خداوند متعال مسألت مىکنیم که رحمت و عنایت و کمک خود را شامل حال همهى امت اسلامى بکند. این عید شریف را هم به همهى امت اسلام و به شما حضار گرامى تبریک عرض مىکنیم و درود مىفرستیم بر روح مطهر امام بزرگوارمان که این راه را به روى ما باز کرد. و از خداوند متعال طلب علو درجات مىکنیم براى شهدا و ایثارگرانمان که در این راه حرکت کردند و تلاش کردند. و امیدواریم دعاى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) شامل حال همهى ملتهاى مسلمان باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى
چهارشنبه 86 تیر 20بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشور
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار هزاران نفر از بسیجیان سراسر کشور
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار جمعى از دانشجویان برگزیده و نمایندگان تشکلهاى دانشجویى
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار کارگزاران نظام
دیدار با انجمنهاى اسلامى دانشآموزان
دیدار با استادان دانشگاههاى استان خراسان در دانشگاه فردوسى مشهد
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با خانوادههای شهدا، ایثارگران و جانبازان
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسی
چهارشنبه 86 تیر 20بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشور
این جلسهى بسیار عزیز و شما جوانان عزیز، یکى از شیرینترین نعمتهاى خدا بر این بندهى حقیر است. جمع دانشجویان بسیجى، نیروهاى زنده، فعال، هوشمند و در حقیقت سربازان آمادهبهکار و کمربستهى اسلام و انقلاب، براى هر مسئولى - بلکه براى هر احدى از آحاد کشور که به سرنوشت این کشور علاقه دارد - مایهى سپاس و مایهى مباهات است.
مطالبى را برادران و خواهرمان بیان کردند. اگر وقت مىبود و براى من و جلسه ممکن بود، ترجیح مىدادم که این یک ساعت دیگر را هم از مطالب و نظرات شما بشنوم؛ ولى همین مقدارى که شما عزیزان آمدید و مطرح کردید، بنده را خیلى خرسند مىکند. آن چیزى که همیشه من آرزو داشتم، از خدا مىخواستم و براى آن تلاش مىکردم، در بیانات شما جوانان عزیز بسیجى بهطور مجسم مشاهده کردم و آن عبارتست از: وجود یک ذهنیت شفاف و روشن، یک درک متعالى از مسائل کشور و مسائل جهان، اهمیت بسیج و اهمیت حضور جوان در محیط علمى و در محیط سیاسى. نقطهنظرهایى که من همیشه تلاش مىکردم که جامعهى جوانِ مؤمن و انقلابىِ ما، به آنها توجه کنند و در آنها پیشرفت کنند، در بیانات عزیزانى که صحبت کردند، فىالجمله مشاهده کردم. مطمئنم اگر تعداد بیشترى هم صحبت مىکردند، این باور و این احساس بیشتر مىشد.
ابتدا اشارهاى کوتاه به برخى از مطالبى که برادران و خواهرمان در اینجا بیان کردند مىکنم؛ بعد هم چند جملهاى در جمعبندى مسائل بسیج و بسیج دانشجویى و مسائل کلى کشور عرض خواهم کرد.
اولاً این که جوان بسیجى بیاید و دربارهى اینکه: «خوب است دولت مشکلات صنفى دانشجویان را - که به آسانى قابل حل است - حل بکند» صحبت کند یا از این که: «کار علمى در میان بسیج، حمایت و پشتیبانى لازم را پیدا نمىکند» گلایه بکند، این من را خوشحال مىکند؛ این همان توقعى است که ما از بسیج داریم. بسیج یعنى آن عنصر دلسوزى که کشور را متعلق به خود و آینده را وابستهى به تلاش خود مىداند؛ نگران است،چون صاحبخانه است. اگر در خانه یک شیشه بشکند، ممکن است مهمانها و تماشاکنها خیلى اهمیتى ندهند، اما براى صاحبخانه فرق نمىکند که شیشهى کدام اتاق بوده و نگران مىشود؛ صاحبخانه است دیگر. این نگرانى را من در شما مجموعهى جوان بسیجى، قدر مىدانم.
راجع به مسألهى ورود در سیاست بحث شد. من حالا مطالبى عرض خواهم کرد و امیدوارم که این معنا روشن بشود. به نظر من سئوال ندارد! مگر مجموعهى بسیجى - آن هم بسیجىِ انقلاب و دانشجوى انقلاب - مىتواند نسبت به مسائل سیاسى کشور بىتفاوت یا بدون موضع و بدون نظر باشد؟! مگر چنین چیزى ممکن است؟! من، شما دانشجوهاى بسیجى را توصیه مىکنم به این که محافظهکار نشوید و همواره دانشجو و بسیجى - به همان معناى مثبت و پُرخون و پُرتپش - باقى بمانید. البته دنبالهى این که مىگوئیم «محافظهکار نشوید» این است که «ولى هوشیار هم باشید». کاملاً هوشیار باشید. شعار مىدهید: دانشجو بیدار است! بله، همین توقع هست؛ من مىخواهم به شما عرض بکنم: بیدار باشید. بیدارى دانشجو هم فقط بیزارى از امریکا نیست. امریکا چیست؟ امریکا به معناى یک منطقهى جغرافیایى یا یک ملت مطرح است؟ یا نه، به عنوان یک حجم و هویت سیاسى، امنیتى، تشکیلاتى، فرهنگى که به چشم دیده نمىشود؟ آن هم تشکیلاتى با پشتوانهى عظیم مالى و تجربهى فراوان در کار تبلیغات و جنگ روانى. بیزارى از این، بیدارى مضاعف لازم دارد. مثل بیدارى در میدان جنگ نظامى نیست که شما اگر در سنگر بیدار باشید، به مجردى که دشمن کوچکترین تحرکى نشان داد، او را هدف قرار بدهید. در جنگ فرهنگى، در جنگ سیاسى، در جنگ امنیتى، تحرک دشمن را درست نمىتوان دید. گاهى اوقات، دشمن کار را به گونهاى ترتیب مىدهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مىخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مىخواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است.
چهطور دشمن را بشناسیم؟ چهطور تمایلات او را کشف کنیم؟ چهطور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطهى اساسى است. این همان جایى است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهلانگارى نکردن و هوشیارى و بیدارى کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایى براى انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظهکار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسى است. البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجى هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید.
ممکن است فلان تشکل دیگر دانشگاهى این ظرفیت را نداشته باشد که حتّى این حرف را بشنود؛ اما شما بعنوان بسیج، باید این ظرفیت را داشته باشید که این کار را بکنید؛ تفاوت شما اینقدر است. دانشجوى عزیز تبریزىمان، خیلى خوب و جمعبندى شده حرف زد. اینجور ذهنیتها - جمعبندى کردن و مطالب را از بالاسرِ خطوط سیاسى و جناح بازیها دیدن - همان چیزى است که من از دانشجوى بسیجى توقع دارم.
اردوهاى جهادى دانشجوئى بسیار کار خوبى است و یکى از شعبههاى کمک به دولت است؛ که بعداً دربارهى آن عرض خواهم کرد. این هم که سؤال بکنیم آیا بسیج وارد عرصهى علم بشود یا نشود، این از همان سؤالهایى است که تعجب من را بر مىانگیزد! چرا نشود؟! بسیج باید جلوتر از همه وارد عرصهى علم بشود. شما باید بروید و عرصههاى علمى را، عرصههاى فناورى را، نوآورىهاى علمى و آفاق شناختهنشدهى علم را تصرف کنید. البته درسنخوانده و کارنکرده نمىشود؛ این هم راه دارد و بعد عرض خواهم کرد.
در مورد بسیج، این مطلبى را که بعضى از این عزیزانِ من هم به آن اشاره کردند، یک قدرى باز کنم. بسیج یک تشکل دو بعدى است: یک اتصال به محیط دانشجویى و دانشگاه و یک اتصال به سپاه دارد. سپاه چیست؟ آیا سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؟ نه، سپاه نماد مقاومت انقلابى و شجاعانه است؛ این هرگز فراموشتان نشود. شما خیال نکنید که سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؛ آن وقت یک عده هم بیایند بگویند: سپاه یک سازمانِ نظامى است، ما که نظامى نیستیم! نه، سپاه فراتر از یک سازمان نظامى است.
سپاه مجموعهاى است که براى مقاومت، براى مجاهدت، براى همان هدفهایى که شما امروز در دانشگاه براى آنها دارید درس مىخوانید، از زمین حاصلخیز انقلاب اسلامى روئید. کجا؟ در میدان مجاهدت! این معناى سپاه است. البته هیچ کس خیال نمىکرد؛ ولى رشد بىسابقه و فوقالعادهاى هم کرد. بسیارى از عناصر اصلى سپاه، جوانهایى مثل شما و در سن شما - بعضاً هم از سن شما پائینتر - بودند. یک وقت با خبر شدند که دشمن حمله کرده؛ درس و امتحان و کلاس و استاد و خانه و زندگى راحت را گذاشتند و به جبهه رفتند؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر»: عدهاى شهید شدند، عدهاى مجروح شدند، عدهاى هم برگشتند؛ این سپاه است. البته معلوم است که «حکم مستورى مستى همه بر عاقبت است»؛ بنده نمىگویم هرکس به جبهه رفت و لباس سپاهى پوشید، فرشته است؛ نخیر، بعضى از همین فرشتهها؛ تبدیل شدند به شیطان! خصوصیت انسان همین است که اگر از خود مراقبت نکند - حتّى در آن وقتى که به سر حد فرشته هم مىرسد - امکان سقوط دارد و ممکن است سقوط کند. بعضىها سقوط کردند؛ لیکن آنها تشکیل دهندهى هویت سپاه نیستند؛ هویت سپاه این چیزى است که من گفتم - البته در داخل این هویت، آدمها در سطوح مختلفى قرار دارند.
پس شما از یک بُعد به دانشگاه و محیط دانشجوئى و درس و علم و بحث و تحقیق، و از یک بُعد به مجموعهى سپاه وصل هستید؛ این یک خصوصیت ویژه است. حالا با این دو بُعد، شما سپاهى هستید یا دانشجو و تشکل دانشجویى؟! این سؤال مهمى است. پاسخ این است که نه، شما نظامى نیستید؛ شما دانشجو و یک تشکل دانشجویى هستید؛ منتها یک تشکل دانشجویى که به نقطهى مطمئنى - که عبارت است از همان نماد مقاومت - تکیه دارد؛ البته این تکیهگاه، تحرک او را محدود نمىکند، دست و پاى او را نمىبندد، کار علمى او را محدود نمىکند، هویت او را نظامى نمىکند، اما به او ذخیرهاى از دستاورد تجربهى جهادى و انضباط ناشى از این تجربه مىبخشد؛ این به نفع تشکل دانشجویى است: از خیرش استفاده مىکنید، اما نظامى هم نمىشوید.
البته من بلافاصله بگویم: نظامى شدن به هیچ وجه نقطهى ضعف نیست؛ نظامى بودن افتخار است؛ منتها شما در محیط دانشجویى، این افتخار را ندارید؛ افتخارات دیگرى دارید. این افتخار مال محیط نظامى است. بله ممکن است یک دانشجوى بسیجى، بعنوان بسیج فعال یا بسیج ویژه در رزمایشها هم شرکت کند یا کارهاى دیگرى هم انجام بدهد و یک افتخار نظامى هم بگیرد؛ مانعى ندارد؛ اما بدنهى بسیج دانشجوئى، نظامى نیست؛ یک تشکل دانشجویى با همان خصوصیات یک تشکل دانشجویى است. بنابراین توصیهى من ایناست: دانشجو بمانید و به ارتباط با سپاه افتخار کنید. نظامى نیستید - نظامى بودن یک افتخار است؛ آنهم نظامىاى که عضو سازمان نظامى سپاه باشد - اما اگر کسى نظامى شد، این براى او یک افتخار است؛ کسى هم نخواست، اجبارى ندارد.
فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر چیست؟ چون در بین تشکلهاى دیگر هم تشکلهاى مؤمن، انقلابى و علاقهمند هستند. فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر این است: بسیج به معناى فرد یا مجموعهى آمادهى برآوردنِ نیازهاى انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع؛ این معناى بسیج است. تشکلى به این نام تشکیل شده و شما عضو او هستید. اگر دیگرى در یک سازمان دیگر است و همین احساسات شما را دارد، او هم بسیجى است و فقط رسماً جزو سازمان شما نیست. کما این که در محیط کارگاه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط روحانیت و حوزهى علمیه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط بازار و در محیط اداره و در محیط روستا، هر کس این احساس را دارد بسیجى است؛ این احساسى که فردى آماده است در هر زمان و در هر عرصهاى که به او نیاز باشد، حضور پیدا کند.
من که عرض مىکنم: افتخار خود من این است که یک بسیجى باشم؛ سعى کردهام اینجورى عمل کنم. سال آخر ریاست جمهورى - دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاستجمهورى من - در یکى از دانشگاهها براى یک جمع دانشجو صحبت مىکردم و به سؤالات پاسخ مىدادم؛ یکى از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهورى قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتى سیاسى فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقى کشور، من با افتخار مىروم آنجا و مشغول خدمت مىشوم! اگر این کار از من برمىآید و این کار را از من مىخواهند، من حاضرم و به آنجا مىروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم مىگویم. صحبت پدرفرزندى است؛ نمىخواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانى به شما نیاز هست، آنجا حاضر باشید. این مىشود بسیجى؛ بسیج یعنى این. البته بعضىها صددرصد بسیجىاند، بعضى صددرصد نیستند: نوددرصد، هشتاددرصد. کشور ما و نظام ما به این احتیاج دارد و این چیزى که مورد احتیاجش هست، خوشبختانه دارد. راز ایستادگى ما این است؛ راز امید ما به آینده هم همین است. هیچ نقطهى کورى در چشماندازِ مقابل ما وجود ندارد. چرا؟ به خاطر همین.
ما امرزو یک نظامى هستیم که در دنیاى پیچیدهى پُرمسألهى سیاست و اقتصاد، نوآورى کردیم؛ نمىگذارند این حقیقت بدرستى آشکار بشود. ملت ایران و جمهورى اسلامى، یک نوآورى پُرهیاهو و پُراثرى داشته است. من بارها گفتهام، دنیاى سیاست - بعد از چالشها و زیر و رو شدنهاى فراوان - تبدیل شد به دنیاى سلطه؛ یعنى تقسیم دنیا به سلطهگر و سلطهپذیر. چند کشور سلطهگر و بقیهى کشورها سلطهپذیرند؛ در کشورهاى سلطهگر هم آحاد مردم سلطهپذیر و فقط یک عدهى معدودى سلطهگرند. یعنى هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تند و تیز به رأس کوچکى مىرسد که دارد بر همهى دنیا حکومت مىکند؛ این دنیاى سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروى، دنیاى سلطه باز هم دامنهاش تنگتر شده؛ یعنى این رأس، به شکلى در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همینطور پیشروى مىکند؛ الان استقرار سامانههاى موشکى در قلمرو ناتو - در اروپا - را ببینید، این یکى از آن کارهاست؛ یا حضور امریکا در قفقاز را ببینید؛ قفقاز یک روزى حیات خلوت روسها بوده! امریکا همینطور دارد روسیه را هم محاصره مىکند.
حالا در این دنیاى سلطه - که حتّى دولتهاى اروپایى هم که خودشان جزو خانوادهى قدرتند، جرأت نمىکنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهى نق مىزنند؛ چه برسد به دولتهاى متوسط و پایین - ملتى بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همهى مسلّمات سیاسىِ رأس قدرت، رفته زیر سؤال. زیر سؤال رفتن، فىنفسه چیزى نیست؛ اما اشکالش براى امریکا این است که این مجادلهى سیاسى، یک مجموعهى عظیمى تماشاگر دارد. تماشاگرها کیستند؟ ملتها؛ که دارند نگاه مىکنند و مىبینند. تأثیرى که این در روحیهى ملتها مىگذارد، براى قدرت استکبارى امریکا از هر زهرى تلختر است. امروز در همان کشورهایى که امریکا بر دولتهاى آنها مسلط است - در آسیا و آفریقا و خاورمیانه و امریکاى لاتین - در بین ملتهاى آنها، امریکا منفورترینِ دولتهاى دنیاست. این به خودى خود پیش نیامده؛ این تصادفى پیش نیامده.
قدر شهداى جبههتان را بدانید، قدر آن مقاومتهاى مظلومانه را بدانید، قدر آن ایستادگى و صلابتِ از پولاد محکمترِ امام راحل را بدانید؛ اینهاست که ملت فلسطین را یکطور، ملت لبنان را یکطور، ملتهاى امریکاى لاتین را یکطور، ملت آفریقاى جنوبى را یکطور، ملتهاى خاورمیانه را یکطور، ملتهاى بسیارى از کشورهاى عرب را - که دولتهاشان وابستهى به امریکا هستند - یکطور، تحت تأثیر قرار داده. مهم این است که جوان ایرانى بداند ایران در کجاى این جبهه است. در دنیا یک جنگ عظیم و یک چالش بزرگ برپاست؛ جنگ توپ و تفنگ نیست، اما جنگ ارادهها و عزمها و سیاستها و تدبیرهاست. ایران در کجاى این جنگ است؟ ایران در جبههاى از این جنگ در مرکز فرماندهى قرار دارد که افراد آن جبهه را ملتها تشکیل مىدهند. سرسرى عبور نکنیم از اینکه وقتى رئیس جمهور ایران به اندونزى مىرود، در نماز جمعه برایش شعار مىدهند، در دانشگاه برایش شعار مىدهند، در مجموعهى اساتید برایش شعار مىدهند و اگر اجازه مىدادند در کوچه و بازار راه برود، مردم هم برایش شعار مىدادند. اینها چیزهاى مهمى است.
بنده زمان ریاست جمهورى به پاکستان رفتم؛ آنچنان تظاهراتى شد که با وجود اینکه قرار بود ریگان - رئیس جمهور امریکا - بعد از سفر من برود و از پاکستان بازدید کند، دیگر نرفت! دیدند آبروریزى است براى او؛ چون آن وضعى که مردم در استقبال از رئیس جمهورى اسلامى ایران بوجود آوردند، اگر او مىرفت آنگونه نمىشد. الان رئیس جمهورى اسلامى ایران به هر کشورى از کشورهاى منطقهى شرقى - چه اسلامى و چه حتّى غیراسلامى - بخواهد برود، وقتى به مردم بگویند، عکسالعمل آنها شوقآمیز، با اظهار علاقه و با اظهار طرفدارى است؛ به هرکدام از آنها بگویند رئیس جمهور امریکا مىخواهد بیاید، عکسش را آتش مىزنند و پرچمش را پاره مىکنند! اینطورى است. امروز در دنیا، جبههى سیاسى و جنگ ارادهها و عزمها و تدبیرها به این شکل است؛ آرایش این جبهه اینگونه است.
اتاق فرماندهى این طرف این جبهه، ایران است: ایران حزباللّهىِ پُر از عزم و همت، اما با دست خالى؛ به خاطر اینکه صد سال قبل از او، سلاطین خائن پهلوى و قاجار، هرچه توانستند ضربه زدند، غارت کردند و لطمه زدند؛ حالا از صفر شروع کرده. طرف مقابل، دویست سال است که مشغول خودسازى است - چه از درون خودش، چه با آنچه که از دنیا غارت کرده - و دست او از لحاظ علمى و از لحاظ اقتصادى پُر است. دست این طرف - از لحاظ عُدهى ظاهرى و پشتیبانیهاى ظاهرى؛ یعنى پول و سلاح و اینها - خالى است؛ اما در عین حال دنیا وقتى نگاه مىکند، این دو کفه را برابر، و در یک جاهائى کفهى همین نیروى حزباللّهى را سنگینتر مىبیند.
چرا سنگینتر مىبیند؟ مگر ما چه داریم؟ همان احساس حضور! حضور! ما ملتى داریم که با انقلاب اُخت است؛ گرهخورده است؛ جوشیده است. در بین این ملت که سطوح گوناگون و مختلفى دارند، روحیهى جمع کثیرى این است که هرجا و هر زمان و هرطور که لازم باشد، سینهشان را سپر مىکنند و به وسط میدان مىآیند. این نقطهى قوّت ماست. این چگونه حاصل شده است؟ با موتور ایمان، با روحیهى انقلاب، با انگیزهى دین؛ این حقیقتى که دنیاداران او را نفهمیدند! نفهمیدند که قدرت دین چه استحکامى به یک ملت و به یک نظام مىدهد. جمهورى اسلامى به طور طبیعى در این راه و در این کیفیت قرار داشت و قرار گرفت؛ یعنى ایمان. حالا شما - بسیج دانشجویى - در این خیمهى فرماندهى در کجا قرار دارید؟ خودتان معین کنید و فکرش را بکنید؛ البته با این محاسبه. دانشجوجماعت - بخصوص آن وقتى که انگیزهى بسیجى و روح بسیجى بر او حاکم است - آن عنصر بى همتاست؛ بى همتاست. یعنى براى پیشبرد این حرکت عظیم، دیگر نمىتوان روى او قیمت گذاشت.
من اول سال در مشهد گفتم؛ دشمن طبق نقشههاى خود، سه هدف را دنبال مىکند. اول: عقب نگه داشتن کشور از لحاظ اقتصادى؛ براى اینکه دولت را - که دولتى مکتبى و وفادار و هوادار ارزشهاى اسلامى است - ناکارآمد و نالایق و بى کفایت جلوه بدهند؛ لذا وضع اقتصادى براى این منظور، طبق نقشههاى دشمن باید عقب بماند. دوم: عقب نگه داشتن علمى؛ براى اینکه آیندهى کشور، جز با نردبانِ علم، ترقى و پیشرفت نخواهد کرد. ملت ایران چارهاى جز این ندارد که از لحاظ علمى بنیهاش را تقویت کند و در علم پیش برود؛ استعدادش را هم خدا داده است. سوم: بر هم زدن اتحاد و انسجامى که بین ملت ایران - یا بین ملت ایران و ملتهاى مسلمان - وجود دارد؛ که آن وقت شعار «اتحاد ملى و انسجام اسلامى» را مطرح کردیم.
شما از لحاظ کمک به کارآمدى دولت، در همهى این سه قسمت مىتوانید فعال باشید. لازم نیست من در این جا فرمولش را بگویم - که بعضى دوستان گفتند یکجانبه است یا دوجانبه است - بروید فرمولش را پیدا کنید. شما بسیج هستید؛ اگر سازماندهى شما، کارآمدى لازم را داشته باشد - که باید داشته باشد - و اگر وزرائى که عضو دولتند، با شما همکارى کنند - که یقیناً مىکنند؛ چون هم آقاى زاهدى، هم آقاى لنکرانى خودشان بسیجیند - باید راهش را پیدا کنید. ببینید چهطور مىشود از دولت و کشور و از این خیل عظیمِ جوان مؤمن و حاضر در میدان و داراى استعداد، در پیشرفتهاى گوناگون کشور استفاده کنید؛ چه در پیشرفتها و تحرکات علمى، چه در کارهاى جهادى و چه در کارهاى اقتصادى.
البته جوانها حواسشان باشد، من هیچ توصیه نمىکنم که شما اولِ درس خواندن بروید و عضو عالى فلان اداره - مشاور وزیر یا غیر آن - بشوید؛ نه، این طور چیزها را اصلاً من قبول ندارم؛ اسم و عنوانى که انسان را از لحاظ اعتبار بالا بیاورد، اما از لحاظ واقعیت در آن چیزى نباشد، فایدهاى ندارد. در پیچ و خم تشکیلات عظیم فعالیت کشور - چه فعالیت اقتصادى، چه فعالیت ادارى - و هر جائى ممکن شد، بشوید یک پیچ، بشوید یک مهره! در این کارخانهى عظیم، هر کدام از پیچها شل باشد، محصول خراب خواهد شد. در خط تولید دیدهاید؛ کارگرها ردیف مىایستند و هر کدام کارشان عبارت است از این که این پیچ یا مهره را محکم کنند یا کارهاى دیگر را انجام بدهند. دانه دانهى این کارها، در مجموعهى کارکرد این دستگاه تأثیر مىگذارد. این باید تأمین بشود.
بسیج دانشجویى نیازهائى دارد؛ نیازهاى اصلى و عنصرى و اساسى: نیاز اولش به فکر و تحلیل و روشنبینى است. فکر، تفکر، اندیشهپردازى - یا به قول شماها کارِ تئوریک - در زمینهى مسائل اسلام، در زمینهى مسائل انقلاب، در زمینهى مسائل بینالمللى و در زمینهى مسائل جارى؛ به طورى که دانشجوى بسیجى، در هر جمع دانشجویى، ذهن روشنتر، زبان گویاتر و ابتکار بیشترى داشته باشد. همان طورى که گفتم و اشاره کردم، حقایق را از وراى جناحبندىهاى سیاسى نگاه کنید و ببینید؛ از بالا نگاه کنید و جبهه را ببینید. در یک جبههى گستردهاى که ممکن است طول آن صد کیلومتر باشد، واحدهاى گوناگونى هستند؛ یک نفر در یک واحد، فقط خودش را مىبیند. اما آن کسى که با هلىکوپتر از بالا عبور مىکند، آرایش جنگى مجموعهى این واحدها را مىبیند. از بالا اوضاع کشور را نگاه کنید؛ آن وقت جاى خودتان را درست پیدا مىکنید که کجا باید باشید، چه کار باید بکنید، به چه چیز باید حساسیت نشان بدهید، به چه چیز باید حساسیت نشان ندهید. همان طور که گفتم گاهى یک حرف حق را نباید زد؛ چون گفتن این حرف، پازل دشمن را تکمیل مىکند. مواظب باشید در هیچ مرحلهاى، شما تکمیلکنندهى پازل دشمن نباشید.
یک نیاز دیگر عبارت است از جهاد علمى. جهاد علمى براى شما لازم است. باید در میدانهاى علم وارد بشوید؛ وزارتخانهها هم باید کمک کنند؛ معاونتهاى تحقیقاتى هم باید کمک کنند؛ معاونتهاى ادارى مالى دانشگاهها و وزارتخانهها هم باید کمک مالى کنند؛ خود سازمان مقاومت بسیج هم در بخشهایى باید کمک و پشتیبانى کند.
یکى دیگر از نیازهاى عمدهى شما مسألهى اخلاق و معنویت است. شماها جوانهاى خوبى هستید؛ این را بدون تعارف مىگویم؛ انصافاً جوانهاى بسیجى ما، جوانهاى خوبى هستند. اما خوبى مراتبى دارد. هیچ وقت در خوب بودن و خوب شدن حد نشناسید؛ مرتب در حال بالاتر رفتن باشید. سعیتان این باشد که گناه نکنید. فرائض را با شوق و رغبت انجام بدهید. از یاد خدا غفلت نکنید. با قرآن انس پیدا کنید. در محیطهاى گوناگون که با همدیگر هستید، سعى کنید به دیندارى و معنویتِ یکدیگر کمک کنید. اگر رفیقى در جایى پایى کج مىگذارد، او را برادرانه و مشفقانه باز بدارید. عزیزان من! از لحاظ اخلاق خودسازى کنید. انسان با تمرین، همهى کارها را، همهى خلقیات و خوىها را مىتواند به خودش بدهد؛ بخصوص در فصل جوانى که شما هستید. در فصل ما - فصل پیرى - محال نیست، اما خیلى سخت است. در فصل شما نه، خیلى آسان است. اگر بىنظمید و بخواهید به خودتان نظم بدهید، آسان است. اگر بخیلید و بخواهید به خودتان سخاوت بدهید، آسان است. اگر بداخلاق و اخمرو و ترشرو و بهانهگیرید و بخواهید به خودتان خوشاخلاقى بدهید، آسان است. اگر غیبتکننده و ایرادگیرندهى از این و آنید و بخواهید خودتان را نگه دارید، آسان است. با تمرین! با تمرین حقیقتاً مىتوانید به سمت تعالى حرکت کنید؛ به این احتیاج دارید. این جوانهایى که اول وارد دانشگاه مىشوند، غالباً دلهاى پاکى دارند و دلشان هم مىخواهد که یک کانون معنویتى پیدا کنند و به او بپیوندند؛ بسیج مورد نظر آنهاست و از بسیج توقع دارند. شما به یک معنا، شبیه ما طلبهها هستید: مردم از طلبهها انتظار بیشترى دارند؛ از بسیج هم انتظار بیشترى دارند. پس اخلاق و معنویت هم از نیازهاى عمدهى شماست! درسهاى اخلاقى را در بین خودتان رائج کنید. از اساتید اخلاق و موعظهگرها استفاده کنید. البته مواظب باشید در دام عنکبوتهاى دنیادار و دکاندار گرفتار نشوید؛ این روزها از این چیزها هم زیاد است: دکاندارهایى که به اسم معنویت، ادعا مىکنند که امام دیدیم و ...! هیچ واقعیتى هم ندارد. حواستان باشد که اسیر آنها نشوید.
از جملهى نیازهاى شما، یک مجموعهى اندیشهورز است. من دلم مىخواهد ما گرتهبردارى از لغات خارجى را کمتر کنیم. متأسفانه کمکارىهاى ما موجب شده که گرتهبردارى کنیم. اتاق فکر، درست ترجمهاى از انگلیسى است. من دلم نمىخواهد کلمهى «اتاق فکر» را به کار ببرم، اما چارهاى نیست. یک مجموعهى فکرى درست کنید - همان اتاق فکر در مراکز - اینها بنشینند فکر کنند، فکرهاى عالى بکنند. از افراد مطمئن، خاطرجمع و خوشفکر استفاده کنید. نشریات بسیج دانشجویى جزو پُرمایهترین و غنىترین نشریات باشد که هر دانشجویى یا هر استادى یا هر کسى بیرون از محیط دانشگاه آن را نگاه کرد، از آن استفاده کند؛ این جزو نیازهاى شماست.
یکى از نیازها، گزینش افراد باصلاحیت در بخشهاى مختلف این تشکیلات بزرگ است. امام (رضواناللَّهتعالىعلیه) همیشه به همه - از جمله به دانشجوها - توصیه مىکردند که از نفوذىها بپرهیزید؛ واقعش هم همین بود. آن اوایل جزو مجموعههاى ماهر در نفوذ، اعضاى حزب توده بودند که با چاپلوسى و ظاهرفریبى و ریاکارى، خودشان را جا مىزدند. بعد البته یک عدهى دیگر هم از آنها یاد گرفتند و وارد تشکیلاتهاى گوناگون و بخشهاى مختلف نظام شدند و کار را به جایى رساندند که حاکمیت دوگانه را هم ادعا کردند. شماها که یادتان هست؛ مال چهار پنج سال پیش است. حاکمیت دوگانه، انشقاق، انشقاق در رأس! خیلى چیز عجیبى است! به این جا هم رسیدند. حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دودسته شدن خطرناک است؛ یکى به خاطر یک فکرى از مجموعهاى جدا بشود، باز یکى دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالى که این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگى را به خاطر آن به هم بزند. بنده که عرض کردم اتحاد ملى، خوب، اتحاد ملى براى شما دانشجویان بسیجى از همین بسیج خودتان شروع مىشود: اتحاد سازمانى و تشکیلاتى. نگذارید شما را تکهتکه و پارهپاره کنند.
و یک توصیه هم که واقعاً به آن احتیاج دارید - با اینکه شماها بسیجى هستید و تحرک شما زیاد است - این است که مراقب باشید تحرک خود را از دست ندهید و از تنبلى بپرهیزید؛ این چیز مهمى است. تنآسایى نکردن، چیز مهمى است.
به نظر من بسیج دانشجویى با این توصیههایى که عرض کردیم، با آن نکات و روشنبینىهایى که در خود شماها هست - که من نمونهاش را امروز از شما شنیدم - انشاءاللَّه براى آیندهى کشور، برکاتش از گذشته هم بیشتر خواهد بود. من احساس مىکنم که انشاءاللَّه بسیج و بخصوص بسیج دانشجویى، در آینده باز به برکات بیشتر و فراوانى دست خواهد یافت.
خوب، ما حرف که با شما بیشتر از اینها داریم، شما هم حرف با ما خیلى دارید؛ اما چه کنیم که متأسفانه وقتها کم است و باید شما را به خدا بسپاریم. پروردگارا! این دلهاى جوان را با نور معرفت و لطف خود نورانى کن. پروردگارا! ما را هم به برکت لطافت و نورانیت این جوانها نورانیت بده. پروردگارا! ما را در میدان جهادِ دشوار فى سبیلاللَّه روزبه روز موفقتر بگردان؛ عزم ما و نیت ما را مقاوم و پایدار بگردان. پروردگارا! دشمنان ملت ایران و دشمنان انقلاب اسلامى را نابود کن؛ ملت ایران را به آرزوهاى بزرگ خود برسان؛ ارواح طیبهى امام عزیز و عظیمالشأن ما و شهداى گرانقدر ما را با ارواح ائمهى هدى (علیهمالسّلام) و شهداى صدر اسلام محشور بفرما؛ قلب مقدس ولىعصر (ارواحنافداه) را از ما راضى و خشنود کن.
بیانات (2)
سه شنبه 86 تیر 19بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار جمعى از دانشجویان برگزیده و نمایندگان تشکلهاى دانشجویى
24/ 7/ 84 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
شکى نیست که در جمع گرم و صمیمى شما سینههاى پُر از حرف کم نیست. خیلىها حرفهایى دارند که لااقل به نظر خودشان گفتنى و شنیدنى است و در جلسهى امروزِ ما هم جاى آن حرفها خالى است. افسوس که وقت نیست؛ والّا اگر وقت بود، من با همهى پیرى و بىحوصلگى، حوصله مىکردم و باز هم مىشنیدم؛ منتها دیگر مجال نیست.
قدرى هم جوانها عادت کنند به فروخوردن سخن خود؛ این هم یک تمرین است. در چالشهاى عظیم زندگى، خیلى اوقات هست که انسان حرفى دارد و دلش مىخواهد آن را بگوید؛ اما به هر دلیلى حرف را فرو مىخورد؛ این در مواقعى یک مصلحت بزرگ است؛ به این هم عادت کنید، بد نیست. در جاى خود انشاءاللَّه مجالهایى خواهد بود و خواهید گفت آنچه را که فکر مىکنید باید گفت.
با صرف نظر از پیشنهادهایى که جمع شما جوانها اینجا بیان کردید - که بسیارى از آن پیشنهادها قابل توجه است و آنها را در دفتر ما جمعآورى مىکنند تا انشاءاللَّه ببینیم چگونه باید با آنها رفتار کرد - به نظر من آنچه براى مجموعهى دانشجوى کشور با توجه به خصوصیات و ویژگىهاى دانشجویى مهم است و باید هم مهم باشد، این است که در یک نگاه کلى، کشور ما ایران در کجاى تاریخ و کجاى جغرافیا قرار گرفته. مىخواهیم فرض را بر این بگذاریم که دانشجو در اعماق دل خود و در بلندپروازىهاى ذهن جوانانهى خود، از مسائل شخصى و شغل و امثال اینها عبور کرده. نه اینکه شغل و زندگى و ازدواج و مسکن را نمىخواهد - اینها که ضروریات زندگى است - بلکه به این معنا که در این ایستگاههاى موقت و کوچک، منحصر و متوقف نمانده؛ ذهن جوان دانشجو از اینجاها پرواز مىکند و آرمانها را جستجو مىکند. در نگاه آرمانى - که باید باشد و اگر نباشد، جوانى و زندگى نیست - جایگاه ما از لحاظ دید تاریخى و جغرافیایى و جغرافیاى سیاسى کجاست؟ ما به عنوان ایرانِ جمهورى اسلامى، حرفمان در دنیا چیست؟
دوم اینکه اگر بخواهیم این سخن به کرسى بنشیند، باید چهکار کنیم؟ این، حرف اصلى ما با دانشجوهاست و به نظر من فکر اصلى است که جماعت دانشجو باید آن را دنبال کند.
اما جواب سؤال اول که جاى ما کجاست. در یک جملهى کوتاه، جاى ما به چالش کشیدن زشتىها و سختىها و دردمندىهایى است که از سلطهى زر و زور و حاکمیت فساد مالى و قدرت، در دنیا و در سطح بینالمللى بهوجود آمده؛ این را دست کم نگیرید. پول و قدرت پولى امروز توانسته ظریفترین، لطیفترین و شیواترین حقایق عالم ماده را هم در خدمت بگیرد؛ همین هنرى که جوان عزیزمان آمدند اینجا گفتند. امروز برجستهترین و تواناترین مجموعهى سینمایى دنیا در «هالیوود» است. شما ببینید هالیوود در خدمت چیست، در خدمت کیست، در خدمت کدام فکر و کدام جهت و کدام خواب براى بشریتِ بیچارهى رو به رشد است. من که نه در سینما تخصص دارم، نه هالیوود را درست مىشناسم، این را نمىگویم؛ این نقلِ سخن کسانى است که کارشان این است، فکرشان این است و نقاد این صحنهها و میدانها هستند؛ اینها مىگویند امروز هنر سینمایى - که من هالیوود را به عنوان برجستهترین، مثال زدم؛ والّا بقیهى مجموعههاى سینمایى دنیا هم همینطورند - در خدمت اشاعهى فحشا، اشاعهى پوچى، اشاعهى بىهویتى انسان، در خدمت خشونت، در خدمت مشغول کردن بدنهى ملتها به یکدیگر است تا طبقهى متعالى و بالا بتوانند بىدغدغه زندگى کنند. سینما که یک هنر بسیار پیشرفته و مدرن است، اینگونه است؛ شعر هم همینطور است؛ قصه هم همینطور است؛ نقاشى هم همینطور است؛ انواع شعبههاى هنر همینگونه است.
قدرتهاى اقتصادى از دین هم استفاده مىکنند؛ از کلیسا هم استفاده مىکنند. یکى دو سال پیش، من کتابى از یک نویسندهى امریکایى خواندم که در اینجا ترجمه و چاپ و منتشر شده است. او در این کتاب استفادهى قدرتها را از مجموعهى دستگاه و تشکیلات کلیسا تشریح مىکند. من کلیسا را که اسم مىآورم، نه اینکه مىخواهم بگویم مسجد آنطورى نیست؛ نخیر، قدرت و پول و زر و زور از مسجد و معنویات هم استفاده مىکند. سلطهى پول بر دنیا خیلى چیز عجیبى است. نتیجهى آن، فقر عظیم جهانى، گرسنگى چند میلیارد انسان، تربیت غلط و ضدمعنوى نسلهاى روبهرشد بشر، جنگهاى تحمیل شدهى بر ملتها و بازیچه قرار گرفتن سازمانهاى بینالمللى است. آژانس بینالمللى انرژى هستهیى به عنوان مثال مطرح شده و همه دارند مىگویند، که یک نمونهاش است. این نهاد، وابسته به سازمان ملل است و براى نظارت بر عدم اشاعهى سلاحهاى هستهیى به وجود آمده. شما ببینید برخوردش با کشورها چگونه است؛ تبعیضاش چگونه است؛ دخالت عنصر سیاسى در آن چگونه است؛ بهخاطر اینکه زر و زور در آن تسلط دارند. اینها زشتىها و چالشهاى بزرگ دنیاى امروز است. کى مىخواهد با اینها مواجه شود؟ یک انسان، یک حزب و یک مجموعه نمىتواند. آن چیزى که مىتواند در مقابل این امواج کُشنده و کوبنده بایستد، یک هویت عظیم جمعىِ بینالمللى است. امروز این هویت عظیم جمعى و بینالمللى در حال شکل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهورى اسلامى است. روى اینها تأمل کنید؛ اینها چیزهاى قابل عبور و آسان نیست.
علت شلاقهایى هم که بر پیکر تأثرناپذیر جمهورى اسلامى پىدرپى وارد مىکنند، همین است؛ چون ما ایستادهایم؛ ایستادن امیدوارانه؛ نه ایستادن نومیدانه. بعضىها ایستادهاند و مىگویند ما تا آخرین قطرهى خونمان را هم خواهیم داد. البته ما اگر پایش بیفتد، تا آخرین قطرهى خون را مىدهیم؛ اما مىدانیم به آخرین قطرهى خون نمىرسد.
ما پیش بردهایم و توانستهایم در جهتهایى که انقلاب براى ما ترسیم کرده، به شکل محسوس پیشروى کنیم. این شوخى است که مراکز قدرت سیاسى دنیا تصریح کنند که ایران به یک قدرت منطقهیى تبدیل شده و اگر فلان کار و فلان کار را نکنیم، به یک قدرت جهانى تبدیل خواهد شد؟ این چیز کمى است؟ شما خیال مىکنید در دنیاى فوق مدرنِ پیشرفتهى علمى و این همه ثروت متراکم، این چیز کمى است که یک مجموعهى سیاسى به نام دین و معنویت و عدالت و با پشتیبانى مردم بهوجود بیاید و چنین جایگاه و موقعیتى پیدا کند؟ امروز این اتفاق افتاده است. خیمهیى که اینجا سرِپاست، ریسمانها و میخهاى عمیقى که این خیمه در سرزمین اسلامى دارد، در کشورهاى دیگر کوبیده شده است. ما در ملتهاى گوناگون عمق استراتژیک داریم. شماها انشاءاللَّه وقتى در عرصههاى وسیعتر وارد شوید - به کشورها مسافرت کنید، در میان ملتها حضور پیدا کنید - این را بیشتر احساس مىکنید. الان در کشورهاى دنیا، جمهورى اسلامى در دل ملتهاى مسلمان جا دارد. ما به چیزهایى عادت کردهایم. رؤساى جمهور ایران پا مىشوند به کشورهاى دیگر مىروند. استقبال مردمى از این رؤساى جمهور براى هیچ رئیسجمهورى از هیچ کشورى در هیچ نقطهیى غیر از کشور خودش متصور نیست؛ این یک واقعیت است. بنده هم که زمان ریاستجمهورى به کشورهاى بیگانه سفر مىکردم، همینطور بود. رئیسجمهور بعد از من، و رئیسجمهور بعد از او هم به کشورهاى مختلف رفتند و ملتها نسبت به آنها اظهار عشق و علاقه کردند. این، هنر این رئیسجمهور نیست؛ هنر این حرکت عظیم است؛ هنر این موجآفرینى است؛ هنر هویت شماست؛ هویت نظام جمهورى اسلامى؛ این شأن ماست. ما مىتوانیم پایههاى غلطى را که قدرت اقتصادى متمرکزِ متراکمِ دستگاههاى شیطانى براى خودشان بهوجود آوردهاند، به چالش بکشیم. در دنیا جنگ راه مىاندازند، قحطى بهوجود مىآورند و بحران ایجاد مىکنند. یک سرمایهدار ناگهان در چندین کشور بحران مالى بهوجود مىآورد. یادتان هست چهار، پنج سال قبل یک سرمایهدار یهودى و امریکایىِ ساکن اروپا با اسم مشخص و شناخته شده توانست مالزى و اندونزى و فیلیپین و تایلند را ورشکست کند؟ قدرت پول را ببینید. بنابراین قدرتهاى اقتصادى مىتوانند بحران ایجاد کنند. بحرانآفرینى، جنگآفرینى و ایجاد نظامهاى خشن و قسىالقلب - مثل اسرائیل - کار اینهاست. باید اینها را به چالش کشید. کى مىتواند؟ یک هویت جمعىِ بینالمللىِ زندهى خستهنشو، متکى به ایمان قلبى و دینى؛ این است که نمىگذارد انسان خسته شود. هر چیز دیگرى قابل خسته شدن است، جز ایمان با طراوت دینى. این مىتواند آن قدرتها را به چالش بکشد و تعدیل کند و در نهایت آنها را از بین ببرد. انشاءاللَّه در حکومت عدل مهدوى (سلام اللَّهعلیه) و (عجّلاللَّهتعالى فرجه الشریف) این کارها انجام مىگیرد؛ منتها ما هم مىتوانیم مقدماتش را انجام دهیم؛ اگر همت و اراده و ایستادگى و تدبیر داشته باشیم. این کارها، هم ایستادگى و شجاعت و قدرت مىخواهد؛ هم تدبیر و عقل مىخواهد. اینها کارهایى که دمدستى باشد و بشود همینطورى تمامش کرد، نیست؛ اما شدنى است و تا الان هم شده است. نظام جمهورى اسلامى که امروز برایش مسألهى هستهیى حل شده است - و البته این فقط یک مثال است؛ بارها من این را گفتهام - همان نظامى است که روز اوّلى که بهوجود آمد، مستکبران عالم نه تصور مىکردند و نه اگر تصور مىکردند، یک موى تنشان راضى بود که این کشور بتواند در زمینههاى علمى پیشرفت کند. یکى از شما جوانها الان بیان کردند که در اوایل انقلاب ما در دانشگاهها مشکل استاد داشتیم، مشکل پزشک داشتیم، مشکل متخصص داشتیم؛ اما امروز کشور از لحاظ علمى پیشرفته است. البته ما نباید همت خود را کم کنیم. مقدارى که پیش آمده، نسبت به آنچه باید پیش مىآمد، و نسبت به توانایى ما خیلى کم است.
چند روز پیش، اینجا جلسهى اساتید بود. چندین نفر از اساتید بخشها و رشتههاى مختلف همان چیزى را تأکید مىکردند که همیشه اعتقاد راسخ قلبى من هم بوده که استعداد و ظرفیت و توانایى نظام جمهورى اسلامى بیش از اینهاست. ما مىتوانیم؛ جایگاه ما این است. امروز اگر مىبینید علیه ما تلاش مىکنند، کار مىکنند، توطئه مىکنند و حمله مىکنند، بهخاطر این جایگاه است. این، پاسخ سؤال اول.
سؤال دوم؛ چگونه مىتوانیم در این چالش موفق شویم؟ این چیزى است که به شما جوانها خیلى ارتباط پیدا مىکند. قدرتهایى که در بخشهاى مختلف باید بهوجود بیاوریم، در درجهى اول قدرت علمى است. دانشگاهها در این زمینه مسؤولیت دارند. یکى از آقایان اینجا گفتند که بیاییم پیمان خلع سلاح را به جاى پیمان عدم اشاعهى سلاحهاى هستهیى - که ان.پى.تى است - در دنیا مطرح کنیم. این ایدهى بسیار خوب و جالبى است، گفتنش هم خیلى آسان است؛ اما یک پیمان بینالمللى با گفتن میان چند نفر که تشکیل نمىشود؛ یک نیروى پشتیبانى مىخواهد تا این را به صورت یک پیمان بینالمللى دربیاورد. امریکا و شوروى سابق - دو قدرت درجهى یک آن روز - نشستند راجع به خلع سلاح با همدیگر توافق کردند؛ اما چون ارادهى عمل نبود، نشد. کى مىتواند پیمانى را به عنوان پیمان خلع سلاح مطرح کند، در وسط بگذارد و کشورهاى دنیا را موظف کند به این پیمان پایبند باشند؟ - البته نه موظفِ حتماً به زور سلاح، بلکه به زور سیاست، به زور گفتمان مسلط فرهنگى، به زور تغلیب هویت و شخصیت ملى - یک کشور قدرتمند.
قدرت پیدا کنید. اگر ایران اسلامى بتواند در زمینهى علمى سخن خودش را در حد سخنان اول دنیا دربیاورد، کار شدنى است؛ چون علم، ثروت هم ایجاد مىکند، قدرت نظامى هم ایجاد مىکند، اعتماد به نفس هم ایجاد مىکند. من بارها گفتهام، باز هم مىگویم و باز هم بارها تأکید خواهم کرد که پایه و زیربناى اقتدار آیندهى شما ملت عزیز در قدرت علمى است.
دانشگاهها را باید جدى گرفت؛ هم شما دانشجوها، هم اساتید. بدانید نقشههایى وجود دارد براى اینکه دانشگاههاى ما را از کار بیندازند. شما غصه مىخورید که بودجهى مراکز تحقیق را دیر مىدهند؛ خیلى خوب، این را مىشود جبران کرد؛ مىشود دنبال کرد. کسانى تلاش و توطئه مىکنند تا اصلاً درِ کلاسهاى درس و کارگاههاى تحقیق را ببندند و دانشجو را به علم و فراگیرى بىرغبت کنند. با این توطئه باید مبارزه کرد. این مبارزه، هم به عهدهى دولت و مسؤولان است، هم به عهدهى شما تشکلهاست، هم به عهدهى عناصر صاحب نفوذ و صاحب اقتدار است.
پروردگارا! دلهاى ما را در این ماه رمضان با خودت آشناتر و نزدیکتر بفرما. پروردگارا! نورانیتى که بر دل جوانان افاضه کردى و جوان را آمیختهى با شفافیت و معنویت کردى، همیشه براى جوانان عزیز کشور اسلامى ما حفظ کن. پروردگارا! دعاهاى جوانهاى ما را مستجاب کن؛ خواستههاى آنها را برآورده کن. پروردگارا! پیوند بین جوانهاى دانشجوى خوب ما و جوانهاى دیگر کشورها را - که صحبت یکى از دوستان بود و من در قالب دعا مىخواهم این را تأیید کنم - روزبهروز بیشتر کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه
بیانات (1)
یکشنبه 86 تیر 17بیانات مقام معظم رهبری در دیدار هزاران نفر از بسیجیان سراسر کشور
07/ 9/ 84 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
هفتهى بسیج و میقات فرزندان دلاور این کشور و تجدید خاطرات عظمتهایى که این جوانان در طول این سالها آفریدهاند، فرصت بسیار مهم و بزرگى است.
امروز مصادف است با سالگرد شهادت امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام). بین حرکت امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) و بهطور کلى حرکت عمومى ائمهى هدى (علیهمالسّلام)، بخصوص نُه امامى که از بعد از حادثهى عاشورا تا زمان غیبت حضرت ولىعصر (ارواحنا فداه) این منصب را داشتند، با رفتار و هویت و حرکت بسیجىِ امروز ملت ما، رابطهیى وجود دارد. وقتى شما به تاریخ اسلام نگاه مىکنید، مقطعى را مىبینید که در آن، خلافت - یعنى حکومت مبتنى بر پایههاى دین - تبدیل شده است به سلطنت، که یکى از مقاطع بسیار خطرناک تاریخ اسلام است. البته بعضى از صحابهى بزرگ پیغمبر در همان اوقات، جامعهى اسلامى را از اینکه این حادثه پیش بیاید، برحذر مىداشتند؛ اما پیش آمد. چرا پیش آمد و علل و عواملش چه بود و چه کسانى بودند؟ اینها فعلاً مورد بحث من نیست، ولى این حادثه اتفاق افتاد. نتیجهى این اتفاق این بود که جامعهیى که بر اساس ارزشهاى دینى و اسلامى و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانیت پدید آمده بود، مسیر خودش را بهصورت فاحشى تغییر داد. وقتى از منبع و مرکز حکومت یک جامعه، تقوا نتراود، صلاح و دین و معرفت و هدایت سرازیر نشود، بلکه بهعکس، از رأس قلهى جامعه، دنیاطلبى، اشرافیگرى، مادهگرایى، شهوتپرستى صادر شود و بروز کند، معلوم است که در یک چنین جامعهیى، چه بر سر ارزشهاى اصیل و والا خواهد آمد. و این اتفاق در یک برههیى، سالها بعد از وفات نبىمکرم اسلام، در تاریخ صدر اسلام پیش آمد. در چنین شرایطى، دلسوزان و مؤمنان صادق، چه وظیفهیى دارند؟ در رأس همه، آن کسانى که بیش از همه وظیفه دارند، امامان معصوم هستند؛ زیرا خداى متعال به آنها از علم خود، از روح خود، از هدایت خود، نصیب وافرى داده است؛ آنها را عالم و معصوم و هدایتکننده و هدایتشونده قرار داده است. ائمهى ما در این دوران، وظیفهى خودشان دانستند که در مقابل این انحراف عجیب بایستند. آنها مدتى با ایستادگىِ رویاروى و واضح سیاسى - مثل دوران امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) که اثر خود را گذاشت - کار خود را کردند. آن کار، شعلهى اعتراضِ عمیقى را به وضعیت تازهى پدیدآمدهى انحرافى در جامعهى اسلامى برافروخت و بعد از آن، در دوران ائمهى بعدى، این کار با دشوارى بسیار پیچیده و پُررنجى ادامه پیدا کرد. ائمهى اطهار (علیهمالسّلام) وظیفهى خود مىدانستند که هم پایهى ارزشها و تفکر اسلامى را در ذهنیت جامعه مستحکم و عمیق نمایند و هم سعى کنند که بناى آن سلطنت پدید آمده و بناحق بر جاى نبوت نشسته را منهدم و ویران کنند و یک بناى حقیقى و صحیحى بهوجود بیاورند. ائمه (علیهمالسّلام)، این دو کار را مىکردند. آنچه عرض مىکنم، موضوع یک بحث بسیار طولانى و ریز است که کتابها خواهد شد؛ این، یک تصویر اجمالىِ از دور است.
ائمه (علیهمالسّلام)، مبارزهى بسیار پُررنج و پُرتلاش و پُرمحتوا و فراگیرى را مىکردند؛ هم در زمینهى معنوى و فرهنگى؛ براى حفظ پایههاى اعتقاد اسلامى و جلوگیرى از انحرافى که در جهت بناى حکومت سلطنتى ممکن بود بهوجود بیاید، که بهوجود آمده بود؛ هم در جهت مبارزهى سیاسى. اوج این حرکت در زمان امام صادق بود. نمىشود گفت در زمانهاى دیگر، این حرکت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (علیهالسّلام) و در زمانهاى دیگر هم همینطور بود؛ منتها زمانه در دوران امام صادق (علیهالسّلام) یک فرصت و فسحتى را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند کارى بکنند که با پایههاى معرفت اسلامىِ صحیح در جامعه، آنچنان مستحکم بشود که تحریفها دیگر نتواند این پایهها را از بین ببرد. ایشان این کار را کرد، تا این زمینه بماند و در هر دورهیى از دورههاى تاریخ، کسانى که لایق هستند، بتوانند از این زمینه استفاده کنند و نظام اسلامى و مبناى مبتنى بر ارزشهاى اسلامى را بهوجود بیاورند و این بناى رفیع را بسازند. این، کارِ امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) است. آنچه که ما امروز در عرصهى نظام جمهورى اسلامى با آن مواجه هستیم، شباهتى به این حرکت عظیمِ عمیقِ نیازمند به صبر و حوصلهى ائمه (علیهمالسّلام) دارد؛ به همان اندازه هم تأثیرات عمیقى را دارد.
امروز دنیاى اسلام تقریباً شامل یک میلیارد و نیم جمعیت، با حدود پنجاه کشور و دولت، است. اگر در بین این جمعیت عظیم - که در نقاط مهم دنیا هم ساکنند - تکیهى به ارزشهاى اسلامى وجود مىداشت، بدون شک، امروز ملت مسلمان و امت بزرگ اسلامى پیشتاز در علم و مدنیت و معرفت و جلوهى دین و دنیا و اخلاق و زندگى بود؛ چیزى که امروز ما در دنیا نداریم و نظیر آنچه را هم که این تصویر را در ذهن ما زنده مىکند، در دنیا نیست. ملتها و دولتهاى غرب، پیشرفت علمى دارند؛ جلوههاى براقى در زندگى آنها مشاهده مىشود؛ اما این، فقط بخشى از وجود انسان است و اخلاق و معنویت، رحم و انصاف، دلبستگى به آرمانهاى والاى الهى، ارتباط با خدا و پرداختن به دل، در زندگى آنها نیست و روزبهروز کمرنگتر شده است و باز هم دایم کمرنگتر مىشود. اگر یک روز معابد و کلیساهاى آنها یک مَسحهیى از معنویت داشت، آن هم بتدریج تحتتأثیر هیمنهى مادیت دنیا ضعیفتر و ضعیفتر و ضعیفتر مىشود؛ اما ما در طول این قرنهاى متمادى، یک مجموعهى عظیم انسانى را در دنیا نداشتیم که هم بتواند دنیاى خود را از لحاظ بهرهمندى از مواهب طبیعت و پیشرفتهاى علمى دنیایى آباد بکند، هم توجه به معنویت، توجه به اخلاق، جزء اصلى زندگى آنها باشد و آنها با خدا ارتباط خودشان را قطع نکنند و براى ارتباطات مهم زندگى هم از تعلیم و هدایت الهى خودشان را محروم نکنند. دنیاى اسلام مىتوانست چنین وضعیتى را داشته باشد؛ اما متأسفانه پیش نیامده. دنیاى اسلام تا وقتى انقلاب عظیم اسلامى پیش نیامد، یک نظام مبتنى بر تعالیم اسلام و هدایت اسلامى را تجربه نکرد. این انقلاب درست در خط جهتگیرى ائمه (علیهمالسّلام) قرار داشت. ما اگر در این بیستوهفت سال توانستیم و در وسع و قدرت ما بود که حرکت خود را با همان نواخت و آهنگى که ائمه (علیهمالسّلام) پیش مىرفتند، تنظیم بکنیم، امروز به قلههاى خیلى رفیعى رسیده بودیم؛ منتها ما ضعیف و ناقص هستیم. آنچه پیغمبر اکرم در ظرف ده سال حکومتِ خود انجام داد، جوامع معمولى و رهبران معمولىِ مؤمن به همان راه، در ظرف صد سال هم نمىتوانند انجام بدهند. نواخت کار و آهنگ حرکت ما، آهنگى است که از ضعفهاى ما سرچشمه مىگیرد. ما در جنب آن انسانهاى قدسى و بزرگ، انسانهاى ضعیفى هستیم، ولى بههرحال حرکت کردیم و به قدر وسع و توان خود پیش رفتیم.
ملت ایران از جان خود، از عزم و ارادهى پولادین خود مایه گذاشت و تا امروز کارهاى عظیمى انجام شده است که بعضى از آنها شبیه افسانه است. این حرکتى که از اول انقلاب تا امروز در جهت ایجاد یک بناى رفیع اجتماعىِ مبتنى بر هدایت دین و انگشت اشارهى قرآن، در کشور ما انجام مىگیرد، تداوم همان حرکت ائمه (علیهمالسّلام) است. لُب و لباب و مظهر خالص و کامل این حرکت هم از اول انقلاب تا حالا، بسیج بوده است. وقتى مىگوییم «بسیج»، مراد ما فقط یک مجموعهى نظامى و مُلبس به لباس نظامى و آموزشهاى نظامى نیست، بلکه بسیج، یعنى مجموعهى انسانهایى که نیروى خودشان را به میدان مىآورند تا در جهاد عمومى کشور و ملتشان، در جهت رسیدن به قلهها، فعال باشند و با آنها همکارى کنند و در کارشان سهیم باشند؛ این، معناى بسیج است. آن مادرى که با عشق به فرزند خود - که عشق مادران به فرزندانشان، چیزى شبیه افسانههاست؛ افسانهیى که هر روز در زندگى ما، هزاران و هزاران بار واقعیت و تجسم پیدا مىکند - با طوع و رغبت، او را راهى جبههى دفاع مىکند و بعد که جنازهى فرزند شهیدش را تحویل مىگیرد، به جاى اظهار پشیمانى، به جاى اظهار گله، اظهار سرافرازى و افتخار مىکند، مظهر یک بسیجى کامل است. آن خانوادههایى که در دوران سخت این کشور، در همهى مشکلاتى که بر سر راه این ملت وجود داشت، خود را سهیم دانستند؛ با زبانشان، با پولشان، با کارِ دستىشان، با حضورشان، همان کارى را که مىتوانستند انجام بدهند، آن را به میدان آوردند، اینها بسیجىاند. یک سیاستمدار بسیجى، یک نظامى بسیجى، یک دانشجوى بسیجى، یک روحانى بسیجى، یک کشاورز بسیجى، یک کارگر بسیجى، یک محقق و دانشمند بسیجى، یک استاد بسیجى، از همهى قشرها یک بسیجى، آن کسى است که مقدورات و امکان خود را در راه هدفهاى عظیم این ملت به میدان مىآورد؛ خود را سهیم مىکند؛ خود را مسؤول مىداند و مایل نیست کنار بنشیند، تا دیگران تلاش کنند، او هم نگاه کند؛ یا آنجایى که سودمند است، سودش را ببرد؛ و یا تا یک گوشهاش ساییده شد، بنا کند به ایراد گرفتن و اعتراض کردن؛ اینجور انسان هم در جامعه داریم؛ بسیجى آن کسى است که اینگونه نیست. آنجایى که نیازمند رفتن به عرصهى نظامى است، او پیشاهنگ است؛ جوان و پیر هم نمىشناسد؛ دور و نزدیک هم نمىشناسد؛ آن جایى که جاى حضور در عرصهى سیاسى و میدان سیاست است، او فعال و پُرنشاط است؛ آن جایى که در عرصههاى بینالمللى باید حضور پیدا کرد - عرصههاى گوناگون بینالمللى؛ عرصهى سیاسى، عرصهى فرهنگى، عرصهى ورزشى - او در آنجا، مظهر عزت ملت و کشور خود است. با این روحیه، با این احساس، در آنجا حاضر مىشود؛ آن جایى که جاى علم است، جاى تحقیق است، جاى صبر کردن بر مشکلاتِ نوآورى علمى است، از جان و ذهن خودش مایه مىگذارد؛ آن جایى که جاى پول خرج کردن است، اگر پولى دارد، پول خرج مىکند. این، بسیجى است.
بسیجى هم شدت و ضعف دارد. بعضى در میدان بسیج، خلوص و صفایشان مثل خورشید مىتابد و انسان را مجذوب مىکند. بههرحال، بسیج یک فرهنگ است؛ بسیج، یک ذهنیت برجسته و والا در جامعهى ماست.
ابراز دشمنى با بسیج، یعنى ابراز دشمنى با مجاهدت و تلاش و نشاط و کار در همهى میدانها. خیلى روشن است که آرزومندانِ ناکامى این ملت، از بسیج ناراحتند. هر کس آرزومند است که این ملت ناکام بشود و شکست بخورد، از حضور بسیج ناراحت است. همهى دشمنان، همهى حاسدان، همه دلبستگان به دشمن در داخل، از بسیج خوششان نمىآید. اگر بتوانید بسیج را هرچه فراگیرتر کنید و دلهاى بیشتر و نشاطِ متراکمترى را وارد این صحنهى عمل بکنید، آیندهى این کشور تضمینشدهتر است. روحیهى بسیجى یک روحیهیى است که اگر در هر نقطهیى و در هر قشرى بهوجود بیاید، در آنجا فعالیت و نشاط و حرکت و حیات را مضاعف و چند برابر مىکند؛ این معناى بسیج است.
بعضى خیال مىکنند بسیج یک سازمان دولتى است؛ اما اینطور نیست. اگر هر کدام از دستگاههاى گوناگون کشور روحیهى بسیجى پیدا کنند، توفیقاتشان بیشتر مىشود. امروز خوشبختانه دولت و رئیسجمهور و مجلس شوراى اسلامى و مسؤولان گوناگون افتخار مىکنند که عضو بسیجند. فرهنگ بسیجى است که مىتواند بر همهى تحولات این کشور فایق بیاید و حرکت این کشور را تضمین کند.
عزیزان من! ملت ما دهها سال از مسیرى که باید پیش مىرفت، عقب نگه داشته شد؛ ما باید این عقبماندگى را جبران کنیم. اینها واقعیت است؛ اینها عینیات تاریخ ماست. با ملت ما، یعنى همان ملتى که امروز در میدان علم که وارد مىشود، در دنیا شگفتى مىآفریند؛ در برخورد نظامى که وارد مىشود، دشمنانِ مجهز را دچار حیرت مىکند؛ در زورآزمایىهاى سیاسى که وارد مىشود، حریفان قَدَر را حریف مىشود - ما ملتى اینگونه داریم. این ملت با این سرمایههاى استعداد انسانى و با این سرزمین پهناور و حاصلخیز و زرخیز و سرشار از منابع طبیعى، مىتوانست در اوج قلهى علم و تمدن و پیشرفت مادى و معنوى قرار بگیرد - کارى کردند که شد جزو کشورهاى جهان سوم؛ آن هم در آن ردیفهاى آخرِ آخر! اینکه اینقدر دانایان این کشور به رژیم طاغوت لعن و طعن مىکنند، بیهوده نیست. این جنایت بر کشور ما وارد آمده و بر ملت ما تحمیل شد. ملتى را که مىتوانسته به اوج بینهایت پرواز کند، بالهایش را بریدند، پاهاش را بستند و زخمىاش کردند؛ ملت ما را به یک ملت بدبین به خود، ناامید از آیندهى خود، بىتحرک براى رسیدن به افقهاى دوردست، مجذوب و واله در مقابل دیگران، تبدیل کرده بودند؛ اما انقلاب آمد و یک تکان سخت و یک تغییر نگرش عمیق به این ملت داد، که ملت ما بیدار شد، حرکت کرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «مىتوانیم»؛ و توانست، حالا هم پیش رفته است. موتورِ حرکت ما، ایمان ماست و اتکاى ما، به خداست؛ تکیهى ما، به راهنمایىها و هدایتهاى الهى است، که در معارف دینى و در احکام ما وجود دارد؛ حرکت ما هم حرکت خوبى بوده و دشمن هم اتفاقاً همین نقطهى اساسى، نقطهى ایمان، را بمباران مىکند. الان در بین جامعهى ما یک مجموعهیى افتخار مىکنند و با حماسه، از ایمان خودشان یاد مىکنند. این، خیلى باارزش است. این، بسیج است.
همهى ابزارهاى فرهنگى و تبلیغى در طول صد سال یا بیشتر بهکار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند - یکى از شخصیتهاى سرشناس معروف مىگفت: ایرانى، یک لولهنگ نمىتواند بسازد! - لولهنگ یعنى آفتابه گِلى؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست مىکردند. اینجور این ملت را تحقیر مىکردند. این ملت حالا در زمینههاى زیستى، در زمینهى فعالیتهاى گوناگون علمى، تحقیقى کارهایى مىکند که خودش را جزو ده کشور اول جهان قرار مىدهد؛ این، شوخى نیست. این مسأله به ملت ما، به شما جوانها، در هرجا که هستید و در هر قسمتى که کار مىکنید، هشدار مىدهد که قدر خودتان را بدانید، حرکت کنید، ناامید نشوید؛ شماها مىتوانید. شما آن نسلى هستید که اگر خوب عمل کردید، آیندهى این کشور را - صد سال، دویست سال یا بیشتر - تضمین خواهید کرد. همین بیدار شدن، همین حساس بودن، همین انگیزه داشتن، همین ایمان، همین امید، همین تکیه به هدایت الهى و اعتماد به کمک الهى، قوارهى اصلى بسیج است؛ این یک فرهنگ است. اگر اینطور حرکت کنیم، خداى متعال کمک خواهد کرد. کمک الهى متعلق به همهى خلایق است؛ به شرطى که خودشان را آمادهى دریافت این کمک کنند؛ دستشان را دراز کنند و این میوه را بچینند؛ از جا بلند شوند، همت کنند و از این میوه استفاده کنند؛ این، در اختیار همه است. البته عدهیى نمىخواهند، شهوات نمىگذارد، گمراهىها نمىگذارد، کورىها نمىگذارد که ببینند و بفهمند و همت کنند؛ اما شما ملتى هستید که خواستهاید، شناختهاید، حرکت کردهاید و استفادهى زیادى هم بردهاید، باز هم باید تلاش کنید، تا انشاءاللَّه از رحمت الهى استفاده کنید و انشاءاللَّه دعاى حضرت بقیةاللَّه هم شامل حال همهى شماها باشد.
والسّلامعلیکمورحمةاللَّهوبرکاته