دیدار با انجمنهاى اسلامى دانشآموزان
چهارشنبه 86 تیر 20دیدار با انجمنهاى اسلامى دانشآموزان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلى خوشوقت و خوشحالم از دیدار شما جوانان عزیز که جلوههاى صفا و پاکیزگى و نورانیت دلهاى شما را انسان در هر دیدارى به چشم مشاهده مىکند.
همیشه اینجور است که جوانها براى یک ملت و یک کشور داراى اهمیتند. اما گاه در شرایطى این اهمیت مضاعف مىشود. مثلاً از باب مثال اگر بخواهیم عرض کنیم، وقتى یک کشورى، یک ملتى درگیر یک مبارزه و چالش نظامى با دشمنان خود هست، نقش جوان در آنجا بارزتر مىشود؛ یا وقتى یک کشور در حال خیزش به سمت قلههاى علمى و عملى و تجربى و سیاسى و اجتماعى است، نقش جوانها از اوقات دیگر در تاریخ آن ملت بارزتر مىشود.
حقیقت این است که کشور و جامعهى ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران، لحظات حساسى را گذرانده است که نقش جوانها و تأثیر حالت جوانى و استعدادهاى جوانى در آن، یک نقش برجسته است. با اینکه ما ملت با استعدادى هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهاى استعمارى و استبدادى و سلطنتهاى موروثىِ خاندانى و حکومتهاى غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافلهى علم جهانى عقب ماندیم.
عقبماندگى علمى همراهِ خود عقبماندگى اقتصادى و فرهنگى و نظامى و بقیهى عقبماندگىها را هم به بار مىآورد. یک کشورى که با توجه به استعداد خود، با توجه به زمینههاى طبیعى و انسانى خود، با توجه به جایگاه جغرافیایى خود - که اگر به نقشهى جهان نگاه کنید، توجه مىکنید که ایران در چه نقطهى حساسى قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینى خود، باید یکى از پیشرفتهترین و یکى از ثروتمندترین کشورهاى دنیا باشد، در دورهى حکومتهاى قاجارى و بعد پهلوى، تبدیل شد به حکومت عقبافتادهىِ دستنشاندهىِ فقیرِ ضعیفِ توسرىخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن کیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بى کفایت است، که وابسته هم شدند؛ وقتى سیاستهاى استعمارى غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت نداشتند؛ فقط به فکر زندگى و آقایى خودشان و حفظ قدرت حکومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حد اقل این دو سلسلهى سلاطین قاجارى و سلاطین پهلوى.
ملت ایران حق دارد که در روز قیامت و در پیش خداى متعال گریبان این ستمگران را بگیرد و ادعانامهى عظیم و وحشتناکى را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید اینها کسانى بودند که یک کشورِ با استعداد، غنى، بزرگ، داراى آن سابقهى فرهنگى بى نظیر را - که چنین کشورى لااقل باید در عِداد کشورهاى درجهى یک جهان باشد؛ والّا اصلاً درجهى یک است؛ و در بالاى ستون کشورها باید قرار داشته باشد - تبدیل کردند به یک کشور درجهى چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم تحقیر شده، هم توسرىخور، هم نا امید.
بعد چه اتفاقى افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالى که بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهاى بیدار و شخصیتهاى بزرگى پیدا شدند که هشدارهایى دادند؛ برقهایى در آسمان تاریک و ظلمانىِ زندگىِ این کشور جهاندند که روشنىهایى به وجود آمد؛ بیدارىهایى به وجود آمد که یک نمونهاش مخالفت میرزاى شیرازى با کمپانى رژىِ معروف بود که در واقع همهى کشور را بتدریج مىبلعید و مىخواست سرنوشتى مثل سرنوشت استعمارى هندوستان براى ایران رقم بزند؛ یا فریادهاى مرحوم آیتاللَّه مدرس در صحن مجلس ملى آن روز در مقابلهى با رضاخان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانهاى که آن روز داشتند مىبستند که همهى کشور را تحویل انگلیسها بدهند. اینها برقهااى در این فضا روشن کرد؛ دلها را روشن کرد، عزمها را محکم کرد. نهضت به وسیلهى پیشروان این فکر شروع شد، رهبرى الهى و با عزم و اردهاى مثل امام، خداى متعال در اختیار ملت گذاشت؛ باز هم همین جوانها، حرکت خودشان را کردند، یک تحول عظیم و بنیادى به وجود آمد؛ میلههاى زندانى که ملت ایران در آن گرفتار بود، شکسته شد، لکن از اینجااى که انقلاب شروع کرد، تا آنجااى که باید ملت ایران برسد، راهِ طولانى است. این راه طولانى پر از چالشهاى گوناگون است؛ همت مىخواهد، نیرو مىخواهد، نشاط مىخواهد، ابتکار مىخواهد، تراکم عظیم نیروها را مىطلبد. اینها باید به وسیلهى جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانى تأمین شود.
معمولاً دوران دفاع مقدس را به یاد مىآورند که درست هم هست؛ انسان در دوران دفاع مقدس، گاهى آنقدر داوطلبان جوان را مىدید که چشم انسان از کثرت جمعیت، سیاهى مىرفت و از شور و شوقى که اینها داشتند براى اینکه به خطوط مقدم دفاعى بروند و از استقلال کشور در مقابل تهاجم نظامى دفاع کنند.
اما من مىخواهم عرض کنم که قضایاى دیگر ما و چالشهاى فراوان ظریف دیگرى که داشتیم، کمتر از دوران دفاع مقدس نیست. ملت ایران پرچم حاکمیتِ معنویت و دین را بر زندگى بشرى برافراشته و در دست گرفته. این، خیلى مهم است. درست است که امروز انسانها در همه نقاط دنیا تقریباً، بخصوص در همین کشورهاى غربى و مادى، از مادیت دلزده شدهاند؛ دلشان براى یک معنویتى - که درست هم آن معنویت را نمىشناسند - پر مىزند و جوانها سر در گم دنبال چیزى وراى این ظواهر مادى و این لذات مادى هستند که براى آنها عادى شده ؛ دنبال معنویتند؛ اما قدرتهاى ادارهکنندهى عالم، مدیریتهاى اقتصادى دنیا؛ یعنى همین غارتگران، چپاولگران، یعنى همین که شما به آن استکبار جهانى مىگوئید، نمىگذارند ملتها به سمت معنویت راه پیدا کنند. شوق هست؛ اما مانع هم هست. در یک چنین دنیااى، جمهورى اسلامى؛ یعنى یک ملت، یک کشور بزرگ در یک نقطهى حساس با این همه جوان، با این ثروتهاى مادى و معنوى که درس هست و همه هم میدانند، پرچم معنویت را در دست گرفته، مىگوید من مىخواهم انسانها را در سایه معنویت به سعادت، به خوشبختى، به رفاه، به امنیت، به پیشرفت علمى و به استقلال برسانم؛ و ثابت کرده که این، شدنى است. این یک هماوردطلبى بزرگ نسبت به استکبار جهانى است و فلسفههاى آنها را باطل مىکند؛ روشهاى آنها را یکسره زیر سؤال مىبرد.
اگر این ملت بتواند خودش را به قلههاى پیشرفت و علم و ترقى برساند، یک دروازهى عظیمى جلوى راه ملتها براى رفتن به سمت معنویت باز مىشود. لذا کارشکنى مىکنند؛ مخالفت مىکنند؛ تبلیغات سوء مىکنند؛ تحقیر مىکنند؛ از فشارهاى سیاسى و اقتصادى استفاده مىکنند، براى اینکه این ملت نتواند به این مقصود برسد؛ اما عزم ما و عزم این ملت، عزم راسخى است و راه را ادامه میدهد؛ اینجاست که نقش نیروى جوان خودش را نشان مىدهد.
جوان مؤمن، جوان لبریز از امید، جوان داراى اعتماد به نفس، جوانى که به ابتکارات و استعدادها و خلاقیت خود اعتقاد دارد، با نشاط جوانى و نیروى جوانى، مىتواند در بلند کردن این بار عظیم و پیش بردن این گردونهى عظیم نقش ایفا کند.
همهى سعى دشمنان ما این است که این عناصرِ زندهکننده و پیشبرنده را از جوانهاى ما بگیرند؛ ایمانش را بگیرند، اعتماد به نفسش را بگیرند؛ کما اینکه در دوره طاغوت موفق شده بودند. جوان ما آن روز اعتماد به نفس نداشت، خودش را به طور غریزى و شبه غریزى، کوچکتر و حقیرتر از یک جوان اروپااى مىدانست! مگر جوان اروپااى چیست؟ کیست؟ یک موجود سر تا پا عقدهى روحى و مشکلات روانى و گرفتارىهاى گوناگون مادى و معنوى؛ اما تبلیغات رنگین، تصویرى از جوان ما درست کرده بود که این جوان ما به این تصویر که نگاه مىکرد، همیشه احساس مىکرد که کوچکتر است؛ حقیرتر است؛ یک چنین اشتباهى را در ذهن جوانهاى ما کاشته بودند. الان هم جوانهاى آن دوران که پیر مردهاى امروزند، آنهایى که تحت تأثیر انقلاب قرار نگرفتند، اگر مراجعه کنید، همان روحیه و احساس را در اینها مىبینید؛ تربیت غلط دوران جوانى آن روز. آنها اعتماد به نفس نداشتند.
مىخواهند از جوانِ امروز، اعتماد به نفسش را بگیرند، ایمانش را بگیرند، روحیهى ابتکارش را بگیرند، روحیهى خلاقیتش را بگیرند، شوق او به پیشرفت و کار را بگیرند و او را با گرفتاریهاى گوناگون سرگرم و مشغول کنند. حالا یکى را به شهوات، یکى را به کارهاى لغو، یکى را به هرزهگردى و بیهوده این ور و آن ور رفتن، یکى را به یقهى این و آن را گرفتن.
شما که انجمنهاى اسلامى هستید، مسئولیت مضاعفى دارید؛ یعنى مسئولیت جوان این روزگار - که خود، مسئولیت بسیار بزرگ و بسیار پر افتخارى است، که شاید این قطعهاى که شما دارید در آن زندگى مىکنید، از لحاظ حساسیت در طول تاریخ ما، کمتر در گذشته تکرار شده و کمتر هم در آینده تکرار شود؛ قطعهاى که بناست یک ملت عقبمانده را به پیشرفتهترین ملت دنیا تبدیل کند - و یک مسئولیت دیگر شما، مسئولیت انجمن اسلامى است؛ یعنى آن جوانى که براى خود در بین جوانهاى دیگر رسالت و مسئولیت قائل است.
ممکن است جوانها اشتباه کنند؛ ممکن است تحت تأثیر احساسات غلط یا فهم غلط یا آدرسهاى غلط یا جاذبههاى خطرناک قرار بگیرند. باید آنها را نجات داد. شما آن نقش نجات دهنده را مىخواهید ایفا کنید، بالاخره در این دریاى عظیم جوانى، یکى هم ممکن است غرق شود، که نجات غریق لازم است. انجمن اسلامى بدون اینکه پرچم این ادعا را بلند کند و به رخ این و آن بکشاند - که این به رخ کشیدن چیز خوبى نیست - باید براى خود، نقش نجات غریق قائل باشد.
گفت آن گلیم خویش به در مىبرد ز موج وین سعى مىکند که بگیرد غریق را
شما مجموعهاى هستید که سعى مىکنید نگذارید کسى غرق بشود؛ نگذارید کسى اشتباه کند؛ نگذارید کسى متوقف بماند. همهى بدیها در کج رفتن و افتادن نیست؛ نرفتن و متوقف شدن هم بدى است. محیط انجمن اسلامى، یک چنین محیطى است؛ انگیزهى انجمن اسلامى یک چنین انگیزهاى است. معلوم است که عنصر نجات غریق شنایش باید از شناى دیگران خیلى بهتر باشد؛ والّا نه فقط غریق را نمىتواند نجات بدهد، که خودش هم غرق خواهد شد. پس باید خودتان را قوى کنید؛ بنیهى اعتقادى و بنیهى اخلاقى را باید قوى کنید.
من دو سه سال پیش به جوانها - ظاهراً در جمع شما بود یا یک جمع دیگرى - گفتم من به جوانها مىگویم: تحصیل، تهذیب، ورزش. تحصیل کنید؛ یعنى نیروى خرد، فکر، مغز، علم در شما تقویت شود. الحمدللَّه گزارشى که من دارم، این است که بچههاى انجمن اسلامى دانشآموزى در دبیرستانهااى که حضور دارند، معمولاً درسشان هم بهتر از درس همکلاسىها و همدورهاىهایشان هست - حالا ممکن است همهجا اینجور نباشد - این، خیلى چیز خوبى است، باید اینطور باشد. از لحاظ علمى خودتان را تقویت کنید، پیش ببرید؛ نه فقط براى اینکه حرف شما در دیگرى اثر کند، براى اینکه شما مىخواهید یک ستونى باشید که این بناى عظیم، این کاخ مجلل - کاخ مدنیت و پیشرفت ملت ایران - بر روى این ستونها بر سرِپا بایستد و بنا شود.
در کنار تحصیل، تهذیب باشد. دلهاى شما جوانها نورانى است؛ فطرت الهى در شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به کارهاى نیک، خلقنیک، رفتارنیک اگر وادار کنید و عادت بدهید، هویت انسانى شما همینجور شکل مىگیرد و تا آخر عمر این دستاورد با شما خواهد ماند. بخصوص در این مقطع سنى شماها، که یک مقطع زرین است؛ یک مقطع طلایى است.
در این مقطع خیلى کارهاى بزرگ مىشود بر روى شخصیت خود انجام داد؛ خودسازى. ارتباطتان را با خدا قوى کنید. در مسائل دینى بر نقاط عقلانى و ظریف بپردازید و آنها را از استادان ماهرش فرا بگیرید. دین، عواطف هم دارد؛ لکن این عواطف به معنویات عمیق، به فکر عمیق تکیه دارد؛ این فکر را باید آموخت و با مبانى دینى آشنا شد و بر اساس آن، روى شخصیت خود، روى دل خود اثر گذاشت. روى دل خودتان باید اثر بگذارید. ما باید دل خودمان را خیلى اوقات مخاطب قرار بدهیم.
یکى از اهلِ معنا گفته بود من روزى چند هزار مرتبه فلان ذکر را بر این دل خفتهى غافل خودم خواندم؛ چه تعبیر خوبى است. نماز همان ذکرى است، همان آب حیاتى است که انسان به دل خود مىبخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اینکه در مقابل خدا قرار داریم. نماز را اینطورى بخوانید. وقتى به نماز مىایستید، به یاد بیاورید که در مقابل خداوند متعال ایستادهاید و دارید با او حرف مىزنید. در سرتاسر نماز سعى کنید این حالت حفظ بشود، آنوقت این نماز اثر مىگذارد و دل انسان را مثل اکسیر عوض مىکند. اکسیر مادهى کیمیایى است که مىگویند مس را طلا مىکند. دل ما از مس هم که باشد، اکسیر ذکر آن را به طلا تبدیل مىکند. این، خیلى مهم است.
تهذیب شامل رفتارها هم مىشود؛ رفتار با پدر و مادر. پدر و مادرهایتان را هم دوست بدارید و هم این دوستى را به آنها ابراز کنید؛ هم احترامشان کنید. هم اطاعتشان کنید؛ در داخل محیط خانه، اخلاق شما، رفتار شما مىتواند یک خانواده را بسازد. یک جوان گاهى در یک خانواده، پدر، مادر، برادران، خواهران را تحت تأثیر قرار مىدهد. من گاهى به خانوادهى شهدا که سر مىزنم، پدرها، مادرها - این را من شنیدهام - مىگویند این جوان، جوان شهیدشان، در داخل خانه با رفتار خود، معلم ما بود؛ نماز خواندنش، نماز خواندن را به ما یاد مىداد؛ قرآن خواندنش، قرآن خواندن را به ما یاد مىداد؛ وظیفهشناسى، نشاطش براى کار، نشاط و وظیفهشناسى را به ماها تعلیم مىداد. یک جوان مؤمن و مهذب در داخل خانواده، مثل یک چراغ محیط خانواده را روشن مىکند و برادرها، خواهرها از او فرامىگیرند؛ در داخل محله، در داخل محیط زندگى، در داخل محیط کار.
حالا تابستان در پیش است. انشاءاللَّه بعد از امتحانات، جوانان انجمنهاى اسلامى بیش از دیگران به فکر باشند که از این فراغت تابستان و از این فرصت براى مطالعه، براى فراگیرى، براى شرکت در کارهاى بدنى که در خدمت مردم هست - گاهى بسیج و دیگران، کارهایى را در اختیار جوانها مىگذارند؛ فعالیتهاى بدنى، خدمات، سازندگى - و کمک به پدر و مادر، کمک به خانواده، تهذیب و ورزش استفاده کنند. ورزش هم یک کار لازم است. من به همهى جوانها، دخترها، پسرها، توصیهى دائمىام این است که ورزش بکنند.
این سه عنصر اصلى را شما جوانهاى انجمن اسلامى با کیفیت بهتر و با کیفیت بالاتر در رفتار خودتان و در تأثیرى که بر روى دیگر جوانها مىگذارید، انجام دهید.
جوانى یک نعمت بزرگى است که یک بار به هر انسانى داده مىشود؛ یک دورهى معینى هم دارد. از آن دوره که گذشتید، از برکات آن دوره مىتوانید استفاده کنید. پیرمردهاى داراى آرامش روحى و فکر روشن و رفتار منظم و برنامهریزى شده، کسانى هستند که جوانى را با این خصوصیات گذراندهاند. پیرمردهاى کسل، آشفته، بىحوصله، سیر از زندگى، کسانى هستند که در جوانى این ذخیره را فراهم نکردهاند.
پیرمردها و پیرزنهااى که در کهولت راحت با خدا انس پیدا مىکنند، کسانى هستند که این انس را در جوانى به دل خودشان یاد دادهاند. اشتباه است اگر خیال کنیم مىشود جوانى را کلاً به غفلت گذراند. اما در پیرى یک انسان ذاکر و شاکر خدا بود؛ نخیر، نمىشود. سعى مىکنند گاهى، اما نمىتوانند. این ذخیرهاى که شما در جوانى فراهم مىکنید، این ذخیرهى همهى عمر شماست تا آخر، چه ذخیرهى جسمى، چه ذخیرهى فکرى، چه ذخیرهى قلبى و روحى. این ذخیرهى شماست تا آخر عمر و ذخیرهى ابدى شماست براى زندگى ابدى، که حیات واقعى آنجاست.
قدر این دوران را بدانید؛ قدر عضویت در انجمن اسلامى را هم بدانید. فرداى این کشور براى شماست؛ ساختن این کشور با دستهاى تواناى شما امکانپذیر است. جامعهى جوان کشور ما، جامعهى بسیار خوبى است. استعداد، طبیعى است؛ فضا، فضاى حرکت و نشاط و تلاش است. البته دشمن خیلى دارد خودکُشون مىکند براى اینکه جامعهى جوان ما را از کار بیندازد؛ ریزشهایى هم یک گوشههایى داریم، از آنها هم بنده بىخبر نیستم؛ اما رویشها بمراتب بیشتر از ریزشهاست. جوانهاى ما خوبند، دارند خوبتر هم مىشوند، انشاءاللَّه پیش هم مىروند. و من مطمئنم آن روزى که بنده و امثال بنده - طبقات سنى ما - در دنیا نیستیم، آن روز شما دنیاى عالى را که محصول تلاش امروزتان هست، خواهید دید و تجربه خواهید کرد. و انشاءاللَّه باز براى آیندههاى بهتر و برتر از آن برنامهریزى خواهید کرد.
امیدواریم خداوند متعال، دلهاى نورانى شما و جانهاى پاکیزهى شما را همیشه نورانى و پاکیزه نگه دارد.